مدیریت محیط بیرونی سازمان در شرایط اقتصاد انقباضی

در شرایطی که اقتصاد در وضعیت انقباضی قرار دارد یعنی رشد اقتصادی کند، نقدینگی محدود و تقاضای بازار کاهش یافته است مدیریت محیط بیرونی سازمان اهمیتی دوچندان پیدا می‌کند. در چنین شرایطی، سازمان‌ها دیگر نمی‌توانند صرفاً با تمرکز بر درون خود و بهبود فرآیندهای داخلی به بقا و رشد امیدوار باشند؛ بلکه باید با درک هوشمندانه از نیروهای بیرونی، استراتژی‌های انطباقی اتخاذ کنند.

نخستین گام در مدیریت محیط بیرونی، پایش مستمر تغییرات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است. مدیران باید بتوانند اثر سیاست‌های کلان مانند کنترل نقدینگی، محدودیت‌های ارزی و تغییرات قیمت انرژی را بر زنجیره ارزش خود پیش‌بینی کنند. در این وضعیت، سازمانی موفق است که به‌جای واکنش منفعل، سناریوهای مختلف را طراحی و برای هرکدام پاسخ مناسب تدارک ببیند.

دومین مؤلفه کلیدی، مدیریت ذی‌نفعان بیرونی است. در اقتصاد انقباضی، تعامل مؤثر با تأمین‌کنندگان، مشتریان، نهادهای ناظر و حتی رقبا اهمیت بیشتری می‌یابد. همکاری‌های بین‌بخشی، ایجاد اتحادهای استراتژیک و اشتراک منابع می‌تواند فشار مالی را کاهش دهد و سازمان را در برابر شوک‌های بیرونی مقاوم‌تر کند.

عنصر سوم، انعطاف‌پذیری و نوآوری در مدل کسب‌وکار است. در شرایط محدودیت منابع، سازمان‌ها باید راه‌های جدیدی برای خلق ارزش بیابند؛ از دیجیتالی کردن خدمات تا استفاده از فناوری‌های هوش مصنوعی برای بهینه‌سازی هزینه‌ها. مدیریت محیط بیرونی یعنی توانایی بازآفرینی خود در پاسخ به شرایط متغیر.

در نهایت، ارتباط شفاف با مشتریان و جامعه نیز بخشی از مدیریت بیرونی است. در دوران رکود و فشار اقتصادی، اعتماد عمومی سرمایه‌ای حیاتی است. اطلاع‌رسانی صادقانه و همدلی با مشتریان می‌تواند برند سازمان را از آسیب حفظ کند.

به طور خلاصه، مدیریت محیط بیرونی در اقتصاد انقباضی تنها درباره بقا نیست، بلکه درباره هوشمندی، چابکی و تطبیق‌پذیری استراتژیک است. سازمان‌هایی که محیط بیرونی را درک و با آن هم‌جهت شوند، حتی در سخت‌ترین شرایط نیز می‌توانند مسیر رشد پایدار خود را حفظ کنند.

دکتر عباس خداپرست

#اقتصاد #مدیریت #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #اقتصاد_انقباضی

نظام مدیریتی حذف صفر از پول ملی و پیامدهای آن بر اقتصاد

یکی از بحث‌های مهم در اقتصاد کلان ایران طی سال‌های اخیر، موضوع حذف صفر از پول ملی بوده است. این سیاست که در بسیاری از کشورها پس از تجربه تورم شدید و کاهش ارزش پول اجرا شده، در ایران نیز با هدف اصلاح نظام پولی، ساده‌سازی محاسبات و تقویت نسبی اعتماد عمومی به پول ملی مطرح گردیده است. با این حال، ماهیت و اثرات این سیاست بیش از آنکه اقتصادی و ساختاری باشد، روانی و مدیریتی است. به همین دلیل، بررسی آن در چارچوب نظام مدیریتی اهمیت بالایی دارد.

پیشینه و تجربه کشورهای دیگر

بر اساس مطالعات صندوق بین‌المللی پول (IMF, 2007)، بیش از ۵۰ کشور جهان طی یک قرن گذشته اقدام به حذف صفر از پول ملی کرده‌اند. کشورهایی مانند ترکیه (۲۰۰۵)، برزیل (دهه‌های ۸۰ و ۹۰)، و زیمبابوه (دهه ۲۰۰۰) نمونه‌های بارز این تجربه هستند. نتایج نشان داده است که در صورتی که حذف صفر با اصلاحات اقتصادی بنیادین همراه باشد، می‌تواند به تثبیت نسبی بازارهای پولی و مالی کمک کند (Reinhart & Rogoff, 2009). در مقابل، در کشورهایی که سیاست‌های کلان اصلاح نشد، ارزش پول جدید نیز به سرعت کاهش یافت.

رویکرد مدیریتی در ایران

از منظر مدیریتی، حذف صفر از پول ملی در ایران نیازمند هماهنگی چند سطح اصلی است:

  1. مدیریت نهادی و سیاست‌گذاری کلان:دولت و بانک مرکزی باید اهداف روشن، قابل‌سنجش و شفاف از اجرای این سیاست ارائه دهند. نبود استراتژی مشخص باعث می‌شود حذف صفر تنها به یک تغییر ظاهری تبدیل شود.
  2. مدیریت اجرایی و عملیاتی:تغییر واحد پول نیازمند چاپ اسکناس و سکه جدید، به‌روزرسانی سامانه‌های بانکی، اصلاح نرم‌افزارهای حسابداری و آموزش عمومی است. این موارد هزینه‌های قابل‌توجهی به همراه دارد که بدون مدیریت دقیق، می‌تواند موجب سردرگمی و اتلاف منابع شود.
  3. مدیریت روانی و اجتماعی:بخش عمده‌ای از آثار حذف صفر جنبه روانی دارد. در کوتاه‌مدت ممکن است اعتماد مردم به پول ملی اندکی تقویت شود، اما اگر تورم و نقدینگی مهار نشود، این اعتماد دوباره از بین خواهد رفت. بنابراین، مدیریت انتظارات عمومی و اطلاع‌رسانی شفاف از اهمیت بالایی برخوردار است (Bank for International Settlements, 2010).

آثار بر بازار پولی

  • مزایا: ساده‌سازی مبادلات و محاسبات، کاهش هزینه‌های چاپ و نقل‌وانتقال پول، و بهبود نسبی تصویر پول ملی در سطح بین‌المللی.
  • چالش‌ها: احتمال بی‌اثر بودن بر تورم، هزینه‌های سنگین اجرایی، و خطر ایجاد توهم ثبات در حالی که مشکلات ساختاری اقتصاد همچنان پابرجاست.

جمع‌بندی

حذف صفر از پول ملی، یک ابزار کمکی در مدیریت پولی است و نه یک راهکار اساسی. این سیاست تنها زمانی اثربخش خواهد بود که با اصلاحات بنیادی در نظام مالی، کنترل نقدینگی، کاهش کسری بودجه و تقویت تولید ملی همراه شود. به عبارت دیگر، حذف صفر می‌تواند مکمل باشد اما جایگزین سیاست‌های اصلاحی عمیق نیست.

دکتر عباس خداپرست

#مدیریت #پول #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #حکمرانی_اقتصادی #بازار_پولی #سرمایه #حذف_صفر #پولی_ملی

طلا و بازار پولی ایران در دوره تحریم

تبدیل پول نقد به طلا از دیرباز یکی از مطمئن‌ترین روش‌های حفظ ارزش سرمایه در برابر تورم و نوسانات ارزی به شمار می‌رفته است. طلا به‌عنوان یک دارایی جهانی و کمیاب، در شرایط بی‌ثباتی اقتصادی یا تحریم‌ها جذابیت بیشتری برای سرمایه‌گذاران پیدا می‌کند. برای فرد، این اقدام نوعی «پناهگاه امن» ایجاد می‌کند که ارزش دارایی‌اش را از کاهش قدرت خرید پول ملی محافظت می‌نماید.

از منظر اقتصاد ملی، نگهداری بخشی از سرمایه‌های خانوارها به شکل طلا می‌تواند مزایا و چالش‌هایی داشته باشد. مزیت نخست آن، جلوگیری از فرار سرمایه به ارزهای خارجی است؛ زیرا وقتی مردم به‌جای خرید دلار یا یورو به سمت خرید طلا می‌روند، فشار کمتری بر بازار ارز وارد می‌شود. همچنین، تقاضای داخلی برای طلا می‌تواند صنایع مرتبط با طلا و جواهر را رونق بخشد و اشتغال در این بخش را افزایش دهد.

اما این روند چالش‌هایی هم به همراه دارد. اگر بخش بزرگی از نقدینگی کشور به خرید و نگهداری طلا اختصاص یابد، منابع مالی از چرخه تولید و سرمایه‌گذاری مولد خارج می‌شوند. در نتیجه، رکود در بخش واقعی اقتصاد می‌تواند تشدید شود. به همین دلیل، دولت‌ها معمولاً با سیاست‌های مالی و مقرراتی سعی می‌کنند توازن را حفظ کنند.

برخی از مقررات رایج در این حوزه شامل:

  1. شفافیت معاملات طلا برای جلوگیری از پول‌شویی یا قاچاق.
  2. وضع مالیات یا عوارض بر خرید و فروش کلان طلا به‌منظور کنترل سفته‌بازی.
  3. ایجاد ابزارهای مالی مبتنی بر طلا (مانند صندوق‌های سرمایه‌گذاری یا اوراق سکه) تا سرمایه‌گذاران بتوانند بدون احتکار فیزیکی طلا، دارایی خود را مدیریت کنند.

در نهایت، تبدیل پول به طلا اگرچه برای افراد یک راهبرد معقول جهت حفظ ارزش دارایی است، اما در سطح کلان اقتصادی نیازمند مدیریت هوشمندانه و سیاست‌گذاری متوازن است. تنها با ترکیب این سیاست‌ها می‌توان از مزایای آن برای ثبات اقتصادی بهره برد و از پیامدهای منفی مانند کاهش سرمایه‌گذاری مولد جلوگیری کرد.

دکتر عباس خداپرست

#اقتصاد #اقتصاد_ملی #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #مدیریت #حکمرانی_اقتصادی #طلا #پول #بازار_پولی

مدیریت معکوس رفتار

مدیریت معکوس رفتار؛ رویکردی است که بر پایه‌ی اصل تناقض و استفاده از واکنش طبیعی افراد در برابر فشار مستقیم شکل می‌گیرد. در بسیاری از موقعیت‌های فردی یا سازمانی، زمانی که مدیر یا والدین به طور مستقیم و دستوری بر تغییر رفتار تأکید می‌کنند، مقاومت ناخودآگاه شکل می‌گیرد. مدیریت معکوس دقیقاً بر همین نقطه تمرکز می‌کند: به جای اصرار مستقیم، شرایطی فراهم می‌شود که فرد خود به انتخاب رفتار مطلوب برسد.

این روش در روان‌شناسی رفتاری به عنوان اصل واکنش معکوس، شناخته می‌شود. وقتی به فردی بگوییم نباید این کار را انجام دهی، احتمال دارد میل او به انجام همان کار بیشتر شود. اما اگر مدیر با هوشمندی شرایطی ایجاد کند که انجام رفتار نامطلوب نه‌تنها جذاب نباشد، بلکه پیامدهایش آشکار گردد، فرد به طور طبیعی مسیر رفتاری جدیدی را انتخاب می‌کند.

کاربرد مدیریت معکوس رفتار در محیط‌های سازمانی به‌ویژه زمانی اهمیت پیدا می‌کند که کارمندان در برابر تغییر مقاومت نشان می‌دهند. برای مثال، به جای اجبار مستقیم به استفاده از یک سیستم نرم‌افزاری جدید، مدیر می‌تواند به گروهی از کارکنان اجازه دهد روش قدیمی را ادامه دهند. پس از مدتی، وقتی سرعت و کیفیت کار تیمی که با سیستم جدید کار می‌کند آشکار شد، گروه مخالف بدون اجبار و با تمایل شخصی به سمت تغییر حرکت خواهد کرد.

مزایای این رویکرد عبارت‌اند از:

  1. کاهش مقاومت روانی در برابر تغییر.
  2. ایجاد حس انتخاب و آزادی عمل برای افراد.
  3. افزایش انگیزه درونی به جای اجبار بیرونی.
  4. پایداری بیشتر رفتارهای مطلوب در بلندمدت.

البته استفاده از مدیریت معکوس رفتار نیازمند مهارت و دقت بالاست. اگر مدیر صرفاً به‌صورت سطحی یا با نیت کنترل‌گرایانه از آن بهره گیرد، نتیجه ممکن است به بی‌اعتمادی و واکنش منفی منجر شود. بنابراین، پایه‌ی اصلی موفقیت در این روش، صداقت، شناخت روان‌شناختی افراد، و طراحی هوشمندانه‌ی موقعیت‌هاست.

به بیان ساده، مدیریت معکوس رفتار؛ هنر آن است که به جای تحمیل تغییر، شرایطی بسازیم که افراد خود بخواهند تغییر کنند.

دکتر عباس خداپرست

#مدیریت #رفتار #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #مدیریت_معکوس #سازمان #کارکنان #مقاومت

فرایند تحول دیجیتال با توجه به حکمرانی شرکتی در شرکت‌های فناوری اطلاعات بانکی

تحول دیجیتال در صنعت بانکداری دیگر یک انتخاب لوکس یا تجمل مدیریتی نیست؛ بلکه ضرورتی استراتژیک برای بقا در فضای رقابتی امروز محسوب می‌شود. بانک‌ها و شرکت‌های فناوری اطلاعات بانکی با موجی از تغییرات فناورانه، تغییر انتظارات مشتریان و افزایش فشارهای نظارتی روبه‌رو هستند. در چنین بستری، حکمرانی شرکتی نقش کلیدی در جهت‌دهی و موفقیت فرایند تحول دیجیتال ایفا می‌کند. حکمرانی شرکتی به معنای مجموعه‌ای از ساختارها، فرایندها و مکانیزم‌های کنترلی است که تضمین می‌کند تصمیمات سازمانی در جهت منافع تمامی ذی‌نفعان و با شفافیت، پاسخگویی و کارآمدی اتخاذ شوند.

ارتباط تحول دیجیتال و حکمرانی شرکتی

تحول دیجیتال در شرکت‌های فناوری اطلاعات بانکی تنها به به‌کارگیری ابزارهای نوین مانند پرداخت‌های هوشمند، بانکداری باز (Open Banking)، بلاک‌چین و هوش مصنوعی محدود نمی‌شود. این تحول مستلزم بازآرایی در مدل‌های کسب‌وکار، ساختارهای تصمیم‌گیری و فرهنگ سازمانی است. در این نقطه، حکمرانی شرکتی به‌عنوان چارچوبی برای توازن میان نوآوری فناورانه و مدیریت ریسک مطرح می‌شود.

  • از یک سو، هیئت‌مدیره و مدیران ارشد باید فضای نوآورانه را حمایت و منابع مالی و انسانی لازم برای تحول دیجیتال را تأمین کنند.
  • از سوی دیگر، آنها موظف‌اند با ابزارهای حکمرانی، ریسک‌های مرتبط با امنیت سایبری، حفظ حریم داده‌ها، و انطباق با مقررات بانک مرکزی و نهادهای نظارتی را مدیریت نمایند.

مراحل فرایند تحول دیجیتال در چارچوب حکمرانی شرکتی

۱. تعیین چشم‌انداز و راهبرد دیجیتال: فرایند تحول باید از سطح هیئت‌مدیره آغاز شود. چشم‌انداز دیجیتال باید روشن، قابل‌اندازه‌گیری و همسو با منافع ذی‌نفعان (سهامداران، مشتریان، کارکنان و نهادهای نظارتی) باشد. نقش حکمرانی شرکتی در این مرحله، اطمینان از شفافیت و واقع‌گرایی اهداف است.

  1. بازطراحی ساختار سازمانی و حاکمیتی: ساختارهای سنتی بانکی عموماً کند و سلسله‌مراتبی هستند. برای موفقیت در تحول دیجیتال، باید ساختارهای چابک و تیم‌های میان‌رشته‌ای ایجاد شود. حکمرانی شرکتی کمک می‌کند تا این تغییرات بدون تضاد منافع و با نظارت دقیق بر عملکرد مدیران انجام گیرد.
  2. سرمایه‌گذاری و تخصیص منابع: اجرای پروژه‌های دیجیتال نیازمند سرمایه‌گذاری‌های سنگین است. کمیته‌های مالی و حسابرسی تحت نظام حکمرانی شرکتی، وظیفه دارند از شفافیت در تخصیص منابع و ارزیابی بازدهی سرمایه‌گذاری‌ها اطمینان حاصل کنند.
  3. مدیریت ریسک و انطباق مقرراتی: در صنعت بانکداری، ریسک‌های فناورانه (مانند حملات سایبری یا نقض داده‌ها) می‌توانند اعتماد عمومی را به‌شدت تضعیف کنند. حکمرانی شرکتی با ایجاد کمیته‌های ریسک و انطباق، سازوکاری برای پایش مداوم تهدیدات و هماهنگی با مقررات ملی و بین‌المللی فراهم می‌سازد.
  4. پایش و ارزیابی مستمر: تحول دیجیتال یک پروژه مقطعی نیست، بلکه فرایندی پویاست. حکمرانی شرکتی تضمین می‌کند که شاخص‌های کلیدی عملکرد (KPI) به‌صورت مستمر پایش شوند و اصلاحات لازم در استراتژی انجام گیرد.

چالش‌ها و ملاحظات

  • مقاومت فرهنگی: کارکنان در برابر تغییرات فناورانه مقاومت می‌کنند. حکمرانی شرکتی باید با تأکید بر آموزش و انگیزش، این موانع را کاهش دهد.
  • تضاد منافع: سهامداران ممکن است خواستار بازده کوتاه‌مدت باشند، در حالی که تحول دیجیتال نیازمند دیدگاه بلندمدت است. مکانیزم‌های شفافیت و پاسخگویی، این تضاد را تعدیل می‌کنند.
  • پیچیدگی مقرراتی: صنعت بانکی تحت نظارت شدید است. هماهنگی میان نوآوری و الزامات قانونی، نیازمند حکمرانی دقیق و تعامل سازنده با نهادهای ناظر است.

نتیجه‌گیری

فرایند تحول دیجیتال در شرکت‌های فناوری اطلاعات بانکی بدون توجه به حکمرانی شرکتی به نتیجه مطلوب نخواهد رسید. حکمرانی شرکتی با فراهم‌کردن شفافیت، پاسخگویی، مدیریت ریسک و توازن میان نوآوری و مقررات، بستری پایدار برای این تحول ایجاد می‌کند. در نهایت، تنها سازمان‌هایی موفق خواهند بود که تحول دیجیتال را نه صرفاً یک پروژه فناورانه، بلکه بخشی از راهبرد حکمرانی خود در نظر گیرند؛ سازمان‌هایی که به‌جای تمرکز صرف بر فناوری، به ایجاد ارزش پایدار برای همه ذی‌نفعان می‌اندیشند.

دکتر عباس خداپرست

#تحول_دیجیتال #حکمرانی_شرکتی #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #مدیریت #بانک #حکمرانی

حکمرانی کوچک؛ راهی برای دولت کارآمد

حکمرانی کوچک به معنای کاهش مداخله مستقیم دولت در همه عرصه‌ها و تمرکز آن بر وظایف اصلی و بنیادین است. در این رویکرد، دولت به جای گسترش بی‌پایان ساختارهای بوروکراتیک و تصدی‌گری در امور اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، بیشتر بر تنظیم‌گری، سیاست‌گذاری کلان و نظارت هوشمندانه متمرکز می‌شود.

مزیت اصلی حکمرانی کوچک، افزایش کارآمدی و پاسخگویی است. وقتی دولت نقش خود را محدود به حوزه‌های ضروری کند، امکان تمرکز منابع مالی و انسانی بر موضوعات حیاتی مانند امنیت، عدالت، زیرساخت‌ها و حمایت از اقشار آسیب‌پذیر بیشتر می‌شود. در مقابل، ورود دولت به تمام جزئیات زندگی اقتصادی و اجتماعی، معمولاً به اتلاف منابع، فساد اداری و کاهش اعتماد عمومی منجر خواهد شد.

حکمرانی کوچک همچنین میدان بیشتری برای جامعه و بخش خصوصی ایجاد می‌کند. بنگاه‌های اقتصادی، نهادهای مدنی و حتی جوامع محلی می‌توانند بسیاری از کارکردهایی را که دولت به صورت ناکارآمد انجام می‌دهد، با هزینه کمتر و کیفیت بالاتر به عهده گیرند. نتیجه این فرایند، افزایش نوآوری، رشد اقتصادی و تقویت سرمایه اجتماعی خواهد بود.

البته حکمرانی کوچک به معنای رهاسازی یا بی‌تفاوتی دولت نیست. برعکس، دولت باید نقش راهبری و تنظیم‌گری خود را جدی‌تر ایفا کند؛ از جمله وضع قوانین شفاف، حمایت از رقابت سالم، جلوگیری از انحصار، و تضمین عدالت اجتماعی. به بیان دیگر، کوچک شدن دولت نباید با کوچک شدن مسئولیت‌های آن در قبال مردم اشتباه گرفته شود.

در نهایت، حرکت به سوی حکمرانی کوچک نیازمند اصلاح ساختار اداری، واگذاری واقعی اختیارات به بخش خصوصی و نهادهای محلی، و تغییر نگاه سیاست‌گذاران به نقش دولت است. تنها در چنین شرایطی می‌توان امیدوار بود که دولت از یک «کارفرمای ناکارآمد» به یک «راهبری کارآمد» تبدیل شود؛ دولتی که کوچک‌تر است، اما تأثیرگذارتر و پاسخگوتر.

دکتر عباس خداپرست

#حکمرانی #حکمرانی_کوچک #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #مدیریت #مدیریت_دولتی

چرایی ضعف سازمان ها در تصمیم گیری علی‌رغم در اختیار داشتن منابع فراوان

پاسخ را باید در یک واژه جستجو کرد: حکمرانی. حکمرانی خوب یعنی شفافیت، پاسخگویی و سازوکارهایی که تصمیمات را از سطح مدیر به عمل واقعی در سازمان منتقل کند.

در تجربه شخصی‌ام دیده‌ام که هر جا مدیریت علمی با حکمرانی کارآمد ترکیب شده، نتیجه نه فقط بهبود عملکرد سازمان بوده، بلکه اعتماد ذی‌نفعان هم افزایش یافته است.

شاید زمان آن رسیده که بیش از ابزارها و بودجه‌ها، روی سیستم‌های حکمرانی و مدیریت شفاف سرمایه‌گذاری کنیم.

دکتر عباس خداپرست

#حکمرانی #تصمیم_گیری #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #شفافیت #پاسخگویی #مدیریت

چرایی شهروند درجه دو شدن پرسنل شایسته در سازمان‌ها

یکی از آسیب‌های جدی در مدیریت سازمانی، تبدیل برخی از پرسنل متخصص و شایسته به «شهروندان درجه دو» است؛ وضعیتی که نه به دلیل ضعف علمی یا فنی کارکنان، بلکه به علت رفتار و نگرش مدیران نالایق و ناکارآمد شکل می‌گیرد.
نخستین دلیل این پدیده مدیریت مبتنی بر روابط به جای شایستگی است. در بسیاری از سازمان‌ها، مدیران به جای ارزیابی توانمندی‌های واقعی کارکنان، به معیارهایی همچون وفاداری شخصی، نزدیکی خانوادگی یا روابط غیررسمی اهمیت می‌دهند. نتیجه آن می‌شود که نیروهای توانمند، به حاشیه رانده می‌شوند و افراد کم‌صلاحیت اما نزدیک به مدیر، فرصت‌های رشد و ارتقا را تصاحب می‌کنند.
دومین عامل، ترس مدیران از شایسته‌تر بودن زیرمجموعه است. مدیران نالایق غالباً نمی‌توانند حضور افراد با دانش و مهارت بالا را تحمل کنند، چرا که آن‌ها را تهدیدی برای جایگاه خود می‌بینند. به همین دلیل، تلاش می‌کنند با بی‌توجهی یا محدودسازی، این نیروها را به «شهروندان درجه دو» تبدیل کنند تا در حاشیه بمانند و صدای آن‌ها کمتر شنیده شود.
سوم، فقدان نظام ارزیابی عادلانه است. وقتی ساختار سازمانی شفافیت و پاسخگویی لازم را ندارد، ارزیابی عملکرد جای خود را به سلیقه‌های شخصی می‌دهد. در چنین فضایی، حتی تلاش‌های ارزشمند پرسنل برجسته هم دیده نمی‌شود و آن‌ها در سلسله‌مراتب سازمانی گرفتار سقف‌های شیشه‌ای می‌شوند.
در نهایت، پیامد چنین رویکردی کاهش انگیزه، فرار نخبگان و افت بهره‌وری سازمان است. نیرویی که احساس کند با وجود شایستگی علمی و فنی، نادیده گرفته می‌شود، یا از سازمان جدا خواهد شد یا در بهترین حالت به یک نیروی بی‌انگیزه تبدیل می‌شود.
بنابراین، حل این مشکل نیازمند تغییر در نگرش مدیریتی و استقرار نظام شایسته‌سالاری است؛ نظامی که در آن هر فرد، صرف‌نظر از روابط یا جایگاه غیررسمی، بر اساس توانایی‌های واقعی خود دیده و ارزیابی شود.

دکتر عباس خداپرست

#پرسنل #سرمایه_انسانی #شهروند_درجه_دو #سازمان #شایسته_سالاری

سازگار‌سازی هوش مصنوعی با فضای مدیریتی ایران

هوش مصنوعی (AI) در جهان امروز نه تنها یک فناوری پیشرفته، بلکه ابزاری راهبردی برای تحول نظام‌های مدیریتی و حکمرانی به شمار می‌رود. بسیاری از کشورها با به‌کارگیری ظرفیت‌های این فناوری توانسته‌اند در حوزه‌هایی همچون تصمیم‌گیری، تحلیل داده، پیش‌بینی بحران‌ها و افزایش بهره‌وری، تغییرات چشمگیری ایجاد کنند. با این حال، در ایران مسئله‌ی اصلی صرفاً «استفاده از هوش مصنوعی» نیست، بلکه چگونگی سازگار‌سازی این فناوری با فضای مدیریتی کشور است. فضای مدیریتی ایران به دلیل ساختارهای بوروکراتیک، مقاومت فرهنگی در برابر نوآوری و چالش‌های زیرساختی، نیازمند راهبردی ویژه برای بهره‌برداری از ظرفیت‌های AI است.

  1. چالش‌های فرهنگی و ذهنی در مدیریت: یکی از مهم‌ترین موانع سازگار‌سازی هوش مصنوعی در ایران، ذهنیت سنتی و مقاومت بخشی از مدیران در برابر فناوری‌های نوین است. بسیاری از مدیران هنوز به روش‌های سنتی تصمیم‌گیری متکی هستند و هوش مصنوعی را تهدیدی برای جایگاه مدیریتی خود می‌دانند. این مسئله باعث می‌شود حتی در صورت دسترسی به ابزارهای هوشمند، از آن‌ها به صورت حداقلی یا نمایشی استفاده شود. بنابراین، تغییر ذهنیت مدیریتی و ارتقای سواد دیجیتال در سطح مدیران عالی و میانی، نخستین گام برای سازگار‌سازی AI با فضای مدیریتی ایران است.
  2. ضعف زیرساخت‌ها و داده‌ها: هوش مصنوعی بدون داده‌های دقیق و شفاف کارایی ندارد. متأسفانه در ایران، نظام داده‌ای در بسیاری از حوزه‌ها پراکنده، ناقص و غیرشفاف است. نبود استانداردهای مشترک برای جمع‌آوری و پردازش داده، به‌ویژه در حوزه‌های حساس مانند اقتصاد، سلامت و محیط زیست، مانع اصلی بهره‌برداری از ظرفیت‌های AI است. برای سازگار‌سازی موفق، باید زیرساخت‌های داده‌ای ملی بازسازی و یکپارچه‌سازی شوند و قوانین شفاف در زمینه مالکیت، امنیت و حریم خصوصی داده‌ها تدوین گردد.
  3. بومی‌سازی هوش مصنوعی در حکمرانی: یکی از الزامات سازگار‌سازی، بومی‌سازی الگوریتم‌ها و راهکارهای هوش مصنوعی است. استفاده صرف از مدل‌های خارجی ممکن است با نیازها، ارزش‌ها و شرایط خاص ایران همخوانی نداشته باشد. برای مثال، در حوزه مدیریت شهری یا نظام بانکی، طراحی الگوریتم‌های متناسب با الگوهای مصرف داخلی، شرایط اجتماعی و محدودیت‌های تحریم، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. دانشگاه‌ها، مراکز تحقیقاتی و شرکت‌های دانش‌بنیان می‌توانند نقش کلیدی در این فرآیند ایفا کنند.
  4. اصلاح ساختار مدیریتی و سیاست‌گذاری: هوش مصنوعی زمانی در مدیریت ایران موفق خواهد بود که ساختارهای سیاست‌گذاری و اجرایی به‌گونه‌ای اصلاح شوند که شفافیت، پاسخگویی و تصمیم‌گیری داده‌محور جایگزین روش‌های سلیقه‌ای و رانتی گردد. این امر نیازمند ایجاد نهادهای مستقل برای نظارت بر استفاده از AI، تدوین راهبرد ملی هوش مصنوعی و بازنگری در نظام آموزشی برای تربیت نیروهای متخصص است.
  5. فرصت‌ها و دستاوردهای بالقوه: در صورت سازگار‌سازی هوش مصنوعی با فضای مدیریتی ایران، دستاوردهای گسترده‌ای قابل دستیابی است؛ از جمله افزایش بهره‌وری در سازمان‌های دولتی، بهبود مدیریت منابع طبیعی و انرژی، شفاف‌سازی نظام بانکی و مالی، بهینه‌سازی سیاست‌های رفاهی و کاهش فساد اداری. در واقع، AI می‌تواند ابزار عبور از بسیاری از گره‌های مدیریتی کشور باشد، به شرط آنکه با واقعیت‌های بومی و ساختار مدیریتی سازگار گردد.

سازگار‌سازی هوش مصنوعی با مدیریت در ایران صرفاً یک انتخاب فناورانه نیست، بلکه یک ضرورت راهبردی است. غفلت از این سازگار‌سازی، شکاف ایران با کشورهای پیشرو را عمیق‌تر خواهد کرد و موجب از دست رفتن فرصت‌های توسعه‌ای می‌شود. برای تحقق این امر، باید ذهنیت مدیران اصلاح شود، زیرساخت‌های داده‌ای تقویت گردد، الگوریتم‌ها بومی‌سازی شوند و سیاست‌گذاری‌ها در جهت شفافیت و نوآوری بازطراحی شوند. تنها در این صورت است که هوش مصنوعی می‌تواند از یک ابزار لوکس به یک موتور تحول‌آفرین در حکمرانی و مدیریت ایران تبدیل شود.

دکتر عباس خداپرست

#هوش_مصنوعی #مدیریت #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #بومی_سازی #ایران

مدیریت ناکارآمد بازار پولی توسط شبکه بانکی در ایران

بازار پولی در هر اقتصادی، ستون اصلی تأمین مالی کوتاه‌مدت، تنظیم نقدینگی و هدایت جریان سرمایه به سمت بخش‌های مولد است. در ایران، این بازار عمدتاً تحت تأثیر عملکرد شبکه بانکی قرار دارد. با این حال، تجربه چند دهه گذشته نشان داده است که مدیریت ناکارآمد شبکه بانکی نه تنها به تقویت بازار پولی منجر نشده، بلکه خود به عاملی برای تشدید بی‌ثباتی‌های اقتصادی تبدیل شده است.

۱. ضعف در کنترل نقدینگی: یکی از مهم‌ترین مشکلات شبکه بانکی ایران، ناتوانی در مدیریت نقدینگی است. خلق بی‌رویه اعتبار توسط بانک‌ها بدون توجه به ظرفیت‌های تولیدی کشور، باعث افزایش شکاف میان نقدینگی و تولید واقعی شده است. این مسأله منجر به تورم مزمن، کاهش قدرت خرید مردم و بی‌ثباتی فضای اقتصادی شده است. بانک‌ها به جای ایفای نقش واسطه‌گر مالی کارآمد، به موتور خلق نقدینگی بی‌پشتوانه تبدیل شده‌اند.

۲. اولویت‌دهی به فعالیت‌های غیرمولد: شبکه بانکی ایران به‌جای تخصیص منابع به بخش‌های مولد اقتصادی، بخش عمده تسهیلات خود را به فعالیت‌های سوداگری مانند خرید زمین، مسکن و ارز اختصاص داده است. این امر علاوه بر تشدید نابرابری اجتماعی، باعث شده است که بخش تولید با کمبود شدید منابع مالی مواجه شود. در واقع، سیاست‌های بانکی در عمل نه تنها محرک رشد اقتصادی نبوده‌اند، بلکه زمینه‌ساز تشدید رکود تولیدی و افزایش بیکاری نیز شده‌اند.

۳. ضعف در شفافیت و نظارت: یکی دیگر از ابعاد ناکارآمدی مدیریت بازار پولی، ضعف در نظارت مؤثر بر بانک‌ها و مؤسسات مالی است. بسیاری از بانک‌ها با صورت‌های مالی غیرشفاف، مطالبات معوق سنگین و وابستگی به منابع بانک مرکزی، عملاً در شرایطی فعالیت می‌کنند که ریسک سیستماتیک را افزایش می‌دهد. این وضعیت سبب شده تا بانک مرکزی به جای ایفای نقش سیاست‌گذار پولی مستقل، به نهادی برای جبران ناکارآمدی بانک‌ها تبدیل شود.

۴. فشار تحریم‌ها و تشدید ناکارآمدی: تحریم‌های بین‌المللی نیز بر مشکلات ساختاری شبکه بانکی افزوده است. قطع ارتباط با نظام مالی جهانی، محدودیت در نقل و انتقال ارز و دشواری جذب سرمایه خارجی، کارایی بازار پولی ایران را بیش از پیش کاهش داده است. با این حال، بخش قابل توجهی از بحران‌های پولی کشور ریشه در مدیریت ناکارآمد داخلی دارد و نمی‌توان آن را صرفاً به تحریم‌ها نسبت داد.

۵. پیامدهای اجتماعی و اقتصادی: مدیریت ناکارآمد شبکه بانکی پیامدهای گسترده‌ای برای جامعه به همراه داشته است که در میان آنها می توان به موراد مهم زیر اشاره نمود:

  • تضعیف اعتماد عمومی به نظام بانکی،
  • تشدید نوسانات بازارهای غیرمولد،
  • افزایش نرخ بهره و فشار بر بخش خصوصی،
  • گسترش فاصله طبقاتی و کاهش سرمایه اجتماعی.

نتیجه‌گیری

بازار پولی ایران امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند اصلاحات بنیادین در حکمرانی بانکی است. تقویت نظارت مؤثر، شفاف‌سازی صورت‌های مالی، هدایت منابع به سمت بخش‌های مولد و استقلال واقعی بانک مرکزی، مهم‌ترین اقداماتی است که می‌تواند مسیر ناکارآمدی موجود را تغییر دهد. در غیر این صورت، شبکه بانکی همچنان به جای آنکه موتور محرک توسعه باشد، به مانعی برای رشد اقتصادی و رفاه اجتماعی تبدیل خواهد شد.

دکتر عباس خداپرست

#مدیریت #شبکه_بانکی #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #تورم #نقدینگی #ناکارآمدی #اقتصاد #بازار_پولی #ایران

وظایف بانک مرکزی در مواجهه با اسنپ‌بک

فعال شدن مکانیسم ماشه یا همان اسنپ‌بک، چالشی جدی برای اقتصاد ایران محسوب می‌شود. این سازوکار می‌تواند تحریم‌های بین‌المللی را در کوتاه‌ترین زمان ممکن بازگرداند و فشار قابل‌توجهی بر نظام مالی و اقتصادی کشور وارد کند. در چنین شرایطی، بانک مرکزی نه تنها یک نهاد سیاست‌گذار پولی، بلکه خط مقدم دفاع اقتصادی کشور به شمار می‌آید. بنابراین، بررسی وظایف این نهاد در مدیریت تبعات اسنپ‌بک، ضرورتی حیاتی دارد.

۱. مدیریت نقدینگی و تورم

یکی از مهم‌ترین آثار تحریم‌ها، افزایش فشار تورمی ناشی از محدودیت‌های ارزی و انتظارات تورمی در جامعه است. بانک مرکزی وظیفه دارد با ابزارهایی چون عملیات بازار باز، کنترل پایه پولی و مدیریت خلق پول در شبکه بانکی، از تشدید تورم جلوگیری کند. بدون این اقدام، اسنپ‌بک می‌تواند به فروپاشی قدرت خرید عمومی بینجامد.

۲. تثبیت بازار ارز

تحریم‌ها مستقیماً بر عرضه ارز اثر می‌گذارند. نوسانات شدید نرخ ارز می‌تواند کل فضای اقتصادی کشور را بی‌ثبات کند. وظیفه بانک مرکزی در این شرایط، ایجاد بازار متشکل ارزی شفاف، مدیریت ذخایر ارزی و مقابله با سفته‌بازی است. هرگونه ضعف در این حوزه به سرعت به بی‌اعتمادی عمومی و فرار سرمایه منجر خواهد شد.

۳. تقویت شفافیت و نظارت بانکی

در شرایط اسنپ‌بک، شبکه بانکی در معرض فشارهای مضاعف قرار می‌گیرد؛ از محدودیت دسترسی به سوئیفت تا کاهش تعاملات بین‌المللی. بانک مرکزی باید با ارتقای نظارت هوشمند، مقابله با پول‌شویی و اجرای استانداردهای بین‌المللی، نظام بانکی را شفاف و مقاوم نگه دارد.

۴. توسعه ابزارهای مالی جایگزین

یکی از وظایف راهبردی بانک مرکزی، تسهیل بهره‌گیری از ابزارهایی مانند پیمان‌های پولی دوجانبه، ارزهای دیجیتال ملی (CBDC)، و تقویت استفاده از ارزهای منطقه‌ای است. این ابزارها می‌توانند بخشی از فشار تحریم‌های دلاری را خنثی کنند و مسیر تجارت خارجی را باز نگه دارند.

۵. تقویت اعتماد عمومی

هیچ سیاست پولی بدون اعتماد عمومی موفق نخواهد شد. بانک مرکزی در دوره اسنپ‌بک وظیفه دارد با شفافیت در اطلاع‌رسانی، اجتناب از تصمیم‌های خلق‌الساعه، و نشان دادن انسجام در سیاست‌های خود، فضای ذهنی سرمایه‌گذاران و مردم را آرام کند.

نتیجه‌گیری

اسنپ‌بک را باید نه صرفاً یک تهدید، بلکه به‌عنوان یک آزمون بزرگ برای ظرفیت حکمرانی اقتصادی ایران دید. نقش بانک مرکزی در این آزمون، حیاتی و چندوجهی است: مدیریت نقدینگی، تثبیت ارز، تقویت نظارت، نوآوری در ابزارهای مالی، و بازسازی اعتماد عمومی. هرگونه تعلل در این وظایف، هزینه‌های اسنپ‌بک را دوچندان می‌سازد؛ درحالی‌که سیاست‌گذاری دقیق و شفاف می‌تواند این تهدید را به فرصتی برای اصلاحات ساختاری تبدیل کند.

دکتر عباس خداپرست

#اسنپ_بک #مکانیسم_ماشه #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست # بانک_مرکزی #مدیریت #مدیریت_دولتی #حکمرانی_اقتصادی #تحریم #سیات_گذاری #خطمشی #ایران

کاربرد هوش مصنوعی در حاکمیت بانکی

تحولات فناورانه در دهه اخیر، به‌ویژه در حوزه هوش مصنوعی (AI)، تاثیر چشمگیری بر ساختارهای مالی و بانکی جهان داشته است. بانک‌ها به‌عنوان نهادهای محوری در اقتصاد، همواره در جستجوی ابزارهایی برای ارتقای کارآمدی، کاهش ریسک و بهبود تجربه مشتریان هستند. در این میان، هوش مصنوعی نه‌تنها به یک ابزار فنی، بلکه به یک راهبرد حکمرانی بانکی تبدیل شده است. در ایران نیز توجه به این ظرفیت می‌تواند بخشی از چالش‌های ساختاری و مدیریتی نظام بانکی را حل کند.

نقش هوش مصنوعی در حکمرانی بانکی

  1. افزایش شفافیت و کاهش فساد: هوش مصنوعی می‌تواند با تحلیل داده‌های عظیم بانکی، الگوهای مشکوک در تراکنش‌ها را شناسایی و مانع از پول‌شویی و فساد شود. این ابزار به بانک مرکزی و نهادهای نظارتی کمک می‌کند تا حکمرانی بانکی شفاف‌تری برقرار کنند.
  2. مدیریت ریسک و ثبات مالی: الگوریتم‌های یادگیری ماشین قادرند روندهای بازار و ریسک‌های اعتباری را پیش‌بینی کنند. این امر موجب می‌شود بانک‌ها پیش از وقوع بحران، سناریوهای مختلف را شبیه‌سازی کرده و تصمیمات بهینه اتخاذ کنند. در شرایط اقتصاد پرنوسان ایران، چنین قابلیتی اهمیت مضاعف دارد.
  3. بهبود تجربه مشتری و افزایش اعتماد: چت‌بات‌ها، سیستم‌های اعتبارسنجی هوشمند و خدمات شخصی‌سازی‌شده نمونه‌هایی از کاربرد هوش مصنوعی در تعامل مستقیم با مشتریان هستند. این خدمات نه‌تنها کارآمدی را بالا می‌برد، بلکه تصویر مثبتی از نظام بانکی به جامعه و سرمایه‌گذاران منتقل می‌کند.
  4. پشتیبانی از خط‌مشی‌گذاری پولی و اعتباری: تحلیل‌های هوش مصنوعی می‌توانند ورودی‌های دقیق‌تری برای سیاست‌گذاران اقتصادی فراهم کنند. بانک مرکزی با استفاده از این ابزار قادر خواهد بود نرخ‌های بهره، سیاست‌های اعتباری و ابزارهای کنترلی را بر اساس داده‌های واقعی و پیش‌بینی‌های معتبر تنظیم کند.
  5. افزایش امنیت سایبری: حملات سایبری یکی از چالش‌های بزرگ بانکداری دیجیتال است. سیستم‌های مبتنی بر هوش مصنوعی با شناسایی رفتارهای غیرمعمول و واکنش سریع، سطح ایمنی شبکه بانکی را به‌شدت ارتقا می‌دهند.

چالش‌ها و ملاحظات

هرچند هوش مصنوعی فرصت‌های بزرگی برای حکمرانی بانکی ایجاد می‌کند، اما چالش‌هایی نیز وجود دارد:

  • نیاز به زیرساخت داده‌ای امن و بومی؛
  • ضرورت تربیت نیروی انسانی متخصص در حوزه AI و مالی؛
  • مسائل مربوط به حریم خصوصی مشتریان؛
  • وابستگی به فناوری‌های خارجی و خطرات امنیت ملی.

جمع‌بندی

استفاده از هوش مصنوعی در حکمرانی بانکی، تحولی استراتژیک است که می‌تواند به شفافیت، کارآمدی و اعتمادسازی در نظام بانکی ایران منجر شود. اما تحقق این هدف مستلزم رویکردی جامع است: توسعه زیرساخت‌های داده‌ای، تنظیم‌گری هوشمند و تربیت سرمایه انسانی متخصص. در شرایط اقتصاد ایران، هوش مصنوعی می‌تواند نه‌تنها ابزار فنی، بلکه سلاحی برای تقویت حکمرانی اقتصادی و افزایش تاب‌آوری ملی باشد.

دکتر عباس خداپرست

#حکمرانی_بانکی #بانک #مدیریت #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #هوش_مصنوعی #حاکمیت #ایران

ویژگی‌های مذاکره‌کننده بین‌المللی ایرانی

مذاکره در عرصه بین‌المللی، به‌ویژه برای کشوری مانند ایران که همواره در معرض فشارهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی قرار داشته است، صرفاً یک مهارت فنی نیست؛ بلکه هنری پیچیده، مبتنی بر دانش، روان‌شناسی، هویت ملی و تجربه تاریخی است. مذاکره‌کننده ایرانی باید ترکیبی از واقع‌گرایی، هوشمندی و استقامت را در کنار توانایی تعامل سازنده به‌کار گیرد. در این نوشتار، مهم‌ترین ویژگی‌های مذاکره‌کننده بین‌المللی ایرانی مورد بررسی قرار می‌گیرد.

۱. شناخت عمیق از منافع ملی

مذاکره‌کننده باید بداند خطوط قرمز و منافع حیاتی کشور چیست. او نمی‌تواند بدون درک روشن از اولویت‌های اقتصادی، امنیتی، فرهنگی و سیاسی ایران وارد گفت‌وگو شود. این شناخت، پایه هر تصمیم‌گیری و هر امتیازدهی یا امتیازگیری است.

۲. تسلط بر تاریخ و هویت ملی

ایران کشوری با تاریخ و تمدنی طولانی است. طرف مقابل معمولاً از این بُعد هویتی برای فشار یا اقناع استفاده می‌کند. مذاکره‌کننده ایرانی باید بداند که در هر میز مذاکره نماینده هزاران سال تمدن است و عزت ملی، نه یک شعار، بلکه بخشی از سرمایه اجتماعی اوست.

۳. قدرت تحلیلی و چندلایه‌اندیشی

مذاکرات بین‌المللی همواره چندوجهی است؛ مسائل اقتصادی به امنیتی گره می‌خورند و تصمیم‌های سیاسی بر روابط فرهنگی تأثیر می‌گذارند. مذاکره‌کننده ایرانی باید توانایی تحلیل هم‌زمان این لایه‌ها را داشته باشد و پیامدهای هر انتخاب را در سطح داخلی و خارجی بسنجد.

۴. صبر و استقامت

فشارهای روانی، تهدید به تحریم یا حتی عملیات رسانه‌ای، بخشی از تاکتیک‌های طرف مقابل است. مذاکره‌کننده حرفه‌ای باید صبور باشد، احساسات را کنترل کند و در برابر فشارها دچار واکنش‌های شتابزده نشود. این ویژگی برای ایران، که غالباً در موضع مقاومت و دفاع از حقوق خود قرار دارد، بسیار حیاتی است.

۵. مهارت ارتباطی و دیپلماسی نرم

توانایی بیان شفاف، استفاده از زبان دیپلماتیک، کنترل لحن و حتی زبان بدن از ابزارهای کلیدی مذاکره است. یک مذاکره‌کننده ایرانی باید هم در گفت‌وگوهای رسمی و هم در جلسات غیررسمی توانایی برقراری ارتباط مؤثر داشته باشد.

۶. تسلط بر حقوق و قواعد بین‌الملل

بدون آشنایی با اسناد، معاهدات و مقررات بین‌المللی، امکان دفاع از مواضع کشور دشوار خواهد بود. یک مذاکره‌کننده موفق باید بتواند از ادبیات حقوقی به‌عنوان ابزار مشروعیت‌بخشی به مواضع ایران استفاده کند.

۷. انعطاف‌پذیری همراه با قاطعیت

انعطاف‌پذیری به معنای عقب‌نشینی نیست، بلکه توانایی تطبیق با شرایط و یافتن راه‌حل‌های خلاقانه است. مذاکره‌کننده ایرانی باید همزمان قاطعیت در اصول و انعطاف در روش‌ها را در خود جمع کند.

۸. مدیریت افکار عمومی داخلی

هر مذاکره بین‌المللی بازتاب مستقیم در داخل کشور دارد. یک مذاکره‌کننده ایرانی باید بداند چگونه پیام‌های خود را مدیریت کند تا افکار عمومی و رسانه‌ها احساس ضعف یا عقب‌نشینی نکنند. شفافیت در اطلاع‌رسانی و ایجاد اعتماد ملی، بخشی از مسئولیت اوست.

مذاکره‌کننده بین‌المللی ایرانی باید فراتر از یک کارمند دیپلماتیک باشد؛ او نماینده‌ی عزت، منافع و هویت یک ملت است. ترکیب دانش تخصصی، صبر استراتژیک، ارتباط مؤثر و درک عمیق از تاریخ و فرهنگ ایران، از او شخصیتی می‌سازد که بتواند در میدان‌های سخت بین‌المللی، هم حافظ منافع کشور باشد و هم پلی برای تعامل سازنده با جهان.

دکتر عباس خداپرست

#مذاکره #بین_الملل #مدیریت #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #حاکمیت #نظام #حکمرانی

اهمیت حکمرانی بانکی در شرایط اقتصاد انقباضی

اقتصاد انقباضی وضعیتی است که در آن، به دلایل مختلف از جمله تحریم‌ها، کاهش درآمدهای نفتی، فشارهای خارجی و سوءمدیریت داخلی، دسترسی به منابع مالی محدود می‌شود و سیاست‌های پولی و مالی دولت بیشتر معطوف به کنترل نقدینگی و جلوگیری از تشدید تورم و رکود است. در چنین شرایطی، نقش حکمرانی بانکی به‌عنوان قلب نظام اقتصادی بیش از هر زمان دیگری اهمیت پیدا می‌کند.

حکمرانی بانکی به معنای مجموعه‌ای از سیاست‌ها، ساختارها و سازوکارهای نظارتی است که هدف آن تضمین سلامت، شفافیت و کارآمدی نظام بانکی در مسیر توسعه اقتصادی کشور است. اگر در شرایط عادی ضعف در حکمرانی بانکی ممکن است تنها منجر به ناکارآمدی در تخصیص منابع شود، در شرایط اقتصاد انقباضی این ضعف می‌تواند به بحران‌های گسترده‌تری همچون ورشکستگی بانک‌ها، افزایش نرخ تورم، بی‌اعتمادی عمومی و حتی فروپاشی بخش‌هایی از اقتصاد بینجامد.

یکی از ابعاد کلیدی حکمرانی بانکی در شرایط اقتصاد انقباضی، مدیریت نقدینگی است. بانک‌ها به دلیل خلق پول و تسهیلات‌دهی نقش مستقیمی در جریان نقدینگی کشور دارند. عدم کنترل خلق پول بی‌ضابطه توسط بانک‌ها یا اعطای وام‌های رانتی و غیرمولد، موجب افزایش شدید نقدینگی و به تبع آن تورم می‌شود. بنابراین، اعمال نظارت دقیق بانک مرکزی، شفاف‌سازی صورت‌های مالی بانک‌ها و هدایت منابع به سمت بخش‌های مولد، شرط اساسی کنترل اقتصاد انقباضی است.

بعد دیگر، اعتماد عمومی به نظام بانکی است. در شرایطی که اقتصاد تحت فشار قرار دارد، کوچک‌ترین بحران در اعتماد مردم به بانک‌ها می‌تواند باعث هجوم برای برداشت سپرده‌ها و بی‌ثباتی مالی شود. حکمرانی بانکی با تأکید بر شفافیت، مبارزه با فساد، کنترل دارایی‌های موهوم و اصلاح ساختار بانک‌های مشکل‌دار، می‌تواند این اعتماد را تقویت کند.

از سوی دیگر، در اقتصاد انقباضی، بانک‌ها باید از واسطه‌های صرف تأمین مالی فراتر روند و به بازوی توسعه‌ای تبدیل شوند. یعنی به جای دامن زدن به فعالیت‌های سوداگرانه، منابع محدود موجود را به سمت تولید، نوآوری، صادرات و بخش‌های کلیدی اقتصاد هدایت کنند. این امر تنها از طریق تدوین سیاست‌های بانکی هوشمندانه، نظارت مستمر و هماهنگی میان بانک مرکزی و شبکه بانکی امکان‌پذیر است.

نکته مهم دیگر، تطبیق با استانداردهای بین‌المللی در حکمرانی بانکی است. حتی در شرایط تحریم، بانک‌ها نمی‌توانند خود را از تحولات نظام مالی جهانی جدا کنند. رعایت استانداردهای حسابداری، مدیریت ریسک و مقررات شفافیت مالی نه تنها مانع از فساد و ناکارآمدی می‌شود، بلکه زمینه را برای بازگشت سریع‌تر به شبکه مالی جهانی پس از کاهش فشارها فراهم می‌کند.

در مجموع، حکمرانی بانکی در شرایط اقتصاد انقباضی نه یک انتخاب، بلکه ضرورتی حیاتی است. اگر این حکمرانی بر اصول شفافیت، پاسخگویی، عدالت و کارآمدی بنا شود، نظام بانکی می‌تواند از یک تهدید بالقوه به یک فرصت راهبردی برای حفظ ثبات اقتصادی و ایجاد پایه‌های توسعه تبدیل گردد. اما اگر بی‌توجهی ادامه یابد، بانک‌ها به جای موتور محرک اقتصاد، به عامل رکود، فساد و تورم بدل خواهند شد.

دکتر عباس خداپرست

#حکمرانی #اقتصاد #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #حکمرانی_بانکی #اقتصاد_انقباضی #ایران

خط‌مشی‌گذاری اجتماعی؛ از نظریه تا عمل

خط‌مشی‌گذاری اجتماعی یکی از مهم‌ترین ابعاد سیاست‌گذاری عمومی است که به طراحی و اجرای سیاست‌هایی می‌پردازد که مستقیماً بر کیفیت زندگی شهروندان تأثیر می‌گذارند. برخلاف سیاست‌گذاری اقتصادی یا امنیتی که بیشتر بر شاخص‌های کلان متمرکز است، خط‌مشی‌گذاری اجتماعی با موضوعاتی چون عدالت اجتماعی، رفاه عمومی، سلامت، آموزش، مسکن و انسجام اجتماعی سروکار دارد. هدف اصلی آن، ایجاد جامعه‌ای متوازن، پایدار و عادلانه است که در آن شکاف‌های اجتماعی کاهش یافته و فرصت‌های برابر برای همه افراد فراهم شود.

تعریف خط‌مشی‌گذاری اجتماعی

خط‌مشی‌گذاری اجتماعی را می‌توان فرآیند طراحی، تدوین، اجرا و ارزیابی سیاست‌هایی دانست که به بهبود وضعیت اجتماعی شهروندان می‌انجامد. این نوع خط‌مشی با پرسش‌های بنیادینی روبه‌رو است:

  • چگونه می‌توان فقر و نابرابری را کاهش داد؟
  • دولت چه نقشی در تأمین رفاه اجتماعی دارد؟
  • چه سازوکارهایی برای افزایش سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی لازم است؟

به عبارت دیگر، خط‌مشی‌گذاری اجتماعی تلاشی سازمان‌یافته برای پاسخ به نیازهای جامعه و شکل‌دهی به آینده اجتماعی کشور است.

مراحل خط‌مشی‌گذاری اجتماعی

۱. شناسایی مسئله اجتماعی: در این مرحله، دولت و نهادهای مدنی باید مسائل اجتماعی را رصد و اولویت‌بندی کنند. برای مثال، رشد آسیب‌های اجتماعی در حاشیه شهرها می‌تواند به‌عنوان یک مسئله حیاتی شناسایی شود.

۲. تدوین سیاست‌ها: پس از شناسایی مسئله، راهکارهای مختلف طراحی می‌شوند. این راهکارها باید هم علمی باشند و هم بافت فرهنگی و اجتماعی کشور را در نظر بگیرند.

۳. تصمیم‌گیری: در این مرحله، تصمیم‌گیران سیاسی و اجرایی بهترین گزینه‌ها را انتخاب می‌کنند. البته این انتخاب اغلب تحت تأثیر منابع مالی، فشار گروه‌های ذی‌نفوذ و محدودیت‌های اجرایی است.

۴. اجرا: اجرای سیاست‌های اجتماعی نیازمند هماهنگی میان وزارتخانه‌ها، سازمان‌های مردم‌نهاد و بخش خصوصی است. تجربه نشان داده است که اجرای سیاست‌ها، مهم‌تر و دشوارتر از طراحی آن‌هاست.

۵. ارزیابی: هیچ سیاست اجتماعی بدون ارزیابی مستمر موفق نخواهد بود. بررسی میزان اثرگذاری، شناسایی نقاط ضعف و اصلاح سیاست‌ها بخشی از این مرحله است.

اصول بنیادین خط‌مشی‌گذاری اجتماعی

  • عدالت اجتماعی: سیاست‌ها باید به کاهش تبعیض‌ها و برابری فرصت‌ها منجر شوند.
  • مشارکت مردمی: خط‌مشی‌های اجتماعی بدون حضور فعال مردم و جامعه مدنی، به نتایج پایداری نمی‌انجامند.
  • پایداری: تصمیمات باید آثار بلندمدت را در نظر بگیرند، نه صرفاً پاسخ‌های کوتاه‌مدت.
  • کارآمدی و اثربخشی: منابع محدود باید به شکلی استفاده شوند که بیشترین تأثیر را داشته باشند.
  • انطباق با فرهنگ بومی: هیچ خط‌مشی اجتماعی بدون توجه به زمینه فرهنگی جامعه قابل اجرا نیست.

چالش‌های خط‌مشی‌گذاری اجتماعی در ایران

۱. تعارض میان سیاست‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت: بسیاری از سیاست‌های اجتماعی با تغییر دولت‌ها دچار دگرگونی می‌شوند و استمرار لازم را ندارند.
۲. کمبود داده‌های معتبر: تصمیم‌گیری‌های اجتماعی اغلب بدون اتکا به داده‌های دقیق و علمی انجام می‌شوند.
۳. نفوذ سیاست در حوزه اجتماعی: بسیاری از سیاست‌های اجتماعی به جای توجه به منافع عمومی، تحت تأثیر ملاحظات سیاسی و جناحی قرار می‌گیرند.
۴. فقدان هماهنگی نهادی: دستگاه‌های مختلف مسئولیت‌های هم‌پوشان دارند و نبود هماهنگی منجر به دوباره‌کاری یا اتلاف منابع می‌شود.
۵. ضعف در ارزیابی و نظارت: بسیاری از برنامه‌ها پس از اجرا ارزیابی نمی‌شوند و همین امر باعث تکرار خطاها می‌گردد.

اهمیت خط‌مشی‌گذاری اجتماعی

خط‌مشی‌گذاری اجتماعی تنها ابزاری برای کاهش مشکلات نیست؛ بلکه بستری برای تقویت سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی نیز به شمار می‌رود. جامعه‌ای که از عدالت نسبی، رفاه و انسجام اجتماعی برخوردار باشد، توان بیشتری برای مواجهه با بحران‌های اقتصادی و سیاسی خواهد داشت. به همین دلیل، خط‌مشی‌گذاری اجتماعی را می‌توان یکی از ستون‌های اصلی حکمرانی پایدار دانست.

نتیجه‌گیری

خط‌مشی‌گذاری اجتماعی فرآیندی پیچیده اما حیاتی برای هر جامعه است. این فرآیند نیازمند ترکیب دانش علمی، شناخت فرهنگی، منابع مالی و اراده سیاسی است. در ایران، برای عبور از چالش‌های موجود باید به سمت خط‌مشی‌های پایدار، مشارکتی و داده‌محور حرکت کرد. تنها در این صورت است که می‌توان به ساخت جامعه‌ای عادلانه‌تر، همبسته‌تر و مقاوم‌تر امیدوار بود.

دکتر عباس خداپرست

#خطمشی #خطمشی_گذاری #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #مدیریت #مشاور #مدیریت_دولتی #مدیریت_عمومی # خطمشی_گذاری_اجتماعی

مدیریت دولتی بلاتکلیف در ایران

مدیریت دولتی در ایران، همچون بسیاری از کشورهای در حال توسعه، نقش محوری در اداره جامعه، هدایت منابع و تنظیم روابط اجتماعی و اقتصادی دارد. با این حال، آنچه امروز بیش از هر زمان دیگری به چشم می‌آید، بلاتکلیفی در مدیریت دولتی است. این بلاتکلیفی نه تنها در سطح تصمیم‌گیری‌های کلان، بلکه در اجرا، نظارت و حتی در تعریف اهداف مشاهده می‌شود. نتیجه چنین وضعیتی، سردرگمی جامعه، اتلاف منابع و کاهش اعتماد عمومی است.

نشانه‌های بلاتکلیفی در مدیریت دولتی

۱. تعارض در سیاست‌گذاری‌ها: بسیاری از سیاست‌های کلان اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی کشور دچار تناقض‌اند. برای مثال، در حالی که یک برنامه بر آزادسازی اقتصادی تاکید دارد، برنامه دیگر بر کنترل شدید قیمت‌ها و مداخلات گسترده دولت تکیه می‌کند. این تناقض‌ها به‌جای ایجاد هماهنگی، باعث چندگانگی و سردرگمی در اجرا می‌شوند.

۲. ناپایداری تصمیمات: تغییرات پی‌درپی در قوانین، آیین‌نامه‌ها و دستورالعمل‌ها یکی از بارزترین نشانه‌های مدیریت بلاتکلیف است. تصمیمی که امروز تصویب می‌شود، فردا لغو یا اصلاح می‌گردد. این ناپایداری، نه‌تنها اعتماد بخش خصوصی و سرمایه‌گذاران را از بین می‌برد، بلکه مردم عادی را هم در تصمیمات روزمره‌شان دچار مشکل می‌کند.

۳. فقدان چشم‌انداز روشن: در مدیریت دولتی ایران غالباً برنامه‌های بلندمدت به‌صورت شعاری باقی می‌مانند. نبود چشم‌انداز عملیاتی و مشخص، موجب می‌شود که هر دولت یا مدیر جدید مسیر متفاوتی را آغاز کند، بدون آنکه نتایج اقدامات قبلی ارزیابی یا تثبیت شوند.

۴. ضعف در پاسخگویی: یکی دیگر از نشانه‌های بلاتکلیفی، فقدان نظام پاسخگویی مؤثر است. مدیران دولتی اغلب مسئولیت مستقیم نتایج اقدامات خود را نمی‌پذیرند و در صورت بروز بحران، مقصر به گردن دیگران یا شرایط بین‌المللی انداخته می‌شود.

ریشه‌های بلاتکلیفی در مدیریت دولتی ایران

۱. تمرکزگرایی شدید: یکی از عوامل اصلی بلاتکلیفی، تمرکز قدرت و تصمیم‌گیری در سطوح بالای دولت است. این تمرکز مانع از چابکی و انعطاف‌پذیری نظام اداری می‌شود.
2.
نفوذ سیاست بر مدیریت: در بسیاری از موارد، تصمیمات مدیریتی تحت تأثیر ملاحظات سیاسی و جناحی اتخاذ می‌شوند و نه بر اساس منافع ملی و علمی. این امر سبب می‌شود که ثبات و عقلانیت از فرآیند تصمیم‌گیری حذف شود.
3.
بوروکراسی پیچیده و ناکارآمد: ساختار اداری ایران به شدت بوروکراتیک است و فرایندهای پیچیده و تودرتو، تصمیم‌گیری را دشوار و اجرای سیاست‌ها را کند می‌کند.
4.
نبود نظام ارزیابی عملکرد: فقدان شاخص‌های شفاف و عینی برای سنجش موفقیت یا شکست سیاست‌ها باعث می‌شود که مدیران در عمل پاسخگو نباشند و سیاست‌های ناکارآمد بارها تکرار شوند.

پیامدهای مدیریت بلاتکلیف

  • کاهش اعتماد عمومی: مردم وقتی می‌بینند تصمیمات دولتی پایدار نیستند و منافع آن‌ها نادیده گرفته می‌شود، اعتماد خود را به ساختار حکمرانی از دست می‌دهند.
  • اتلاف منابع: منابع مالی و انسانی در پروژه‌هایی صرف می‌شوند که یا نیمه‌تمام رها می‌شوند یا به دلیل تغییر سیاست‌ها کارکرد خود را از دست می‌دهند.
  • فرسایش سرمایه اجتماعی: بی‌ثباتی و تناقض‌ها، مشارکت مردم در سیاست‌ها و برنامه‌های عمومی را کاهش داده و شکاف میان دولت و جامعه را تعمیق می‌بخشد.
  • تشدید بحران‌های مزمن: از جمله بحران آب، انرژی، بیکاری و محیط‌زیست که به‌جای حل شدن، به دلیل فقدان مدیریت منسجم، روزبه‌روز پیچیده‌تر می‌شوند.

راهکارهای خروج از بلاتکلیفی

۱. تدوین چشم‌انداز پایدار و ملی: کشور نیازمند برنامه‌ای جامع و فرابخشی است که با تغییر دولت‌ها و مدیران دستخوش دگرگونی نشود.
۲. تقویت نظام پاسخگویی: باید سازوکاری ایجاد شود که مدیران دولتی پاسخگوی تصمیمات و عملکرد خود باشند.
۳. کاهش تمرکزگرایی: تفویض اختیار به سطوح پایین‌تر و نهادهای محلی می‌تواند کارآمدی نظام اداری را افزایش دهد.
۴. استفاده از دانش مدیریتی روز: تکیه بر پژوهش‌های علمی و نظریه‌های نوین مدیریت عمومی می‌تواند به اصلاح ساختارها کمک کند.
۵. تقویت جامعه مدنی: حضور نهادهای مستقل و رسانه‌های آزاد در نظارت بر دولت می‌تواند از بلاتکلیفی و انحرافات جلوگیری کند.

جمع‌بندی

مدیریت دولتی بلاتکلیف در ایران محصول سال‌ها تمرکزگرایی، سیاست‌زدگی و نبود نظام پاسخگویی مؤثر است. این بلاتکلیفی نه تنها مانع توسعه پایدار کشور شده، بلکه موجب کاهش اعتماد عمومی و افزایش شکاف میان دولت و جامعه گردیده است. تنها با اصلاحات نهادی، شفافیت، مشارکت واقعی مردم و اتکا به دانش مدیریتی می‌توان این چرخه معیوب را شکست و مدیریت دولتی کارآمد و پاسخگو را جایگزین وضعیت کنونی کرد.

دکتر عباس خداپرست

#مدیریت #ایران #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #مدیریت_دولتی #بلاتکلیف #جامعه #دولت #شکاف

تفاوت حکمرانی و مدیریت

در علوم سیاسی، اجتماعی و مدیریتی، دو واژه «مدیریت» و «حکمرانی» بسیار به‌کار می‌روند. هرچند در نگاه نخست ممکن است این دو مفهوم مشابه به‌نظر برسند، اما تفاوت‌های بنیادینی میان آن‌ها وجود دارد. فهم این تمایز نه‌تنها برای پژوهشگران بلکه برای سیاست‌گذاران، مدیران و حتی شهروندان اهمیت دارد. چراکه کیفیت حکمرانی و مدیریت، مستقیماً بر زندگی روزمره مردم اثر می‌گذارد.

تعریف مدیریت

مدیریت به معنای برنامه‌ریزی، سازماندهی، هدایت و کنترل منابع برای دستیابی به اهداف مشخص است. مدیر در هر سطحی، وظیفه دارد منابع موجود (انسانی، مالی و مادی) را به شکلی کارآمد به کار گیرد. به بیان دیگر، مدیریت بیشتر بر چگونگی انجام کارها تمرکز دارد. مثلاً یک مدیر کارخانه به دنبال آن است که تولید افزایش یابد، هزینه‌ها کاهش پیدا کند و کارکنان وظایف خود را به‌درستی انجام دهند.

تعریف حکمرانی

در مقابل، حکمرانی مفهومی گسترده‌تر است. حکمرانی به مجموعه‌ای از فرآیندها و نهادهایی اشاره دارد که از طریق آن‌ها جامعه اداره می‌شود. در حکمرانی، نه فقط دولت بلکه بخش خصوصی، سازمان‌های مردم‌نهاد، رسانه‌ها و حتی خود شهروندان نقش دارند. حکمرانی عمومی به دنبال پاسخ به این پرسش است که چه کسی، چگونه و با چه اصولی بر جامعه اثر می‌گذارد. بنابراین، حکمرانی تنها به اداره سازمان‌ها محدود نمی‌شود بلکه به کیفیت تعاملات و تصمیم‌گیری‌های جمعی اشاره دارد.

تفاوت‌های کلیدی میان مدیریت و حکمرانی

۱. سطح و گستره عمل: مدیریت بیشتر در سطح سازمان‌ها و نهادها مطرح است، در حالی که حکمرانی در سطح کلان جامعه و نظام سیاسی معنا پیدا می‌کند. یک مدیر به فکر کارایی سازمان خود است، اما حاکمیت به دنبال عدالت، ثبات و مشروعیت در کل جامعه است.

۲. هدف‌گذاری: در مدیریت، اهداف معمولاً از پیش تعیین‌شده و مشخص هستند (مانند سودآوری یا ارائه خدمات بهتر). در حکمرانی، اهداف نتیجه‌ی تعامل و توافق میان بازیگران مختلف است (مانند توسعه پایدار یا توزیع عادلانه منابع).

3. ابزارها و شیوه‌ها: مدیریت بر ابزارهای درون‌سازمانی (برنامه‌ریزی، کنترل، انگیزش) تکیه دارد. حکمرانی از ابزارهای گسترده‌تری همچون قوانین، نهادهای مدنی، رسانه‌ها و سازوکارهای مشارکتی استفاده می‌کند.

۴. مبنای مشروعیت: مشروعیت مدیریت اغلب از قرارداد کاری و سلسله‌مراتب سازمانی ناشی می‌شود. اما مشروعیت حکمرانی بر پایه رضایت عمومی، اعتماد اجتماعی و مقبولیت سیاسی استوار است.

۵. نقش مردم: در مدیریت، کارکنان تابع تصمیمات مدیر هستند. در حکمرانی، شهروندان نه فقط تابع، بلکه شریک و ناظر بر فرآیند تصمیم‌گیری به حساب می‌آیند.

مثال‌های کاربردی

فرض کنید یک دانشگاه با چالش کاهش کیفیت آموزش روبه‌رو است. مدیریت دانشگاه تلاش می‌کند با اصلاح برنامه درسی یا افزایش بودجه، این مشکل را رفع کند. اما حکمرانی آموزشی به موضوعات کلان‌تر مانند سیاست‌های پذیرش دانشجو، عدالت آموزشی یا نقش بخش خصوصی در آموزش عالی می‌پردازد. یا در حوزه محیط‌زیست، مدیریت یک کارخانه بر کاهش هزینه‌ها و رعایت حداقل استانداردها تمرکز دارد، در حالی که حکمرانی زیست‌محیطی بر ایجاد سیاست‌های ملی، قوانین بازدارنده و مشارکت شهروندان برای حفاظت از منابع طبیعی تاکید می‌کند.

اهمیت شناخت تفاوت‌ها

شناخت تفاوت میان حکمرانی و مدیریت به ما کمک می‌کند از خطای تقلیل مسائل کلان به مشکلات سازمانی پرهیز کنیم. گاهی برخی کشورها دچار این خطا می‌شوند که بحران‌های اجتماعی و سیاسی را صرفاً با منطق مدیریتی حل کنند، در حالی که این مسائل نیازمند نگاه حکمرانی‌اند. برای مثال، بحران اعتماد عمومی به دولت را نمی‌توان تنها با تغییر مدیران برطرف کرد؛ بلکه باید در سطح حکمرانی شفافیت، پاسخگویی و مشارکت واقعی مردم ایجاد شود.

نتیجه‌گیری

مدیریت و حکمرانی دو مفهوم مکمل‌اند، اما یکی جای دیگری را نمی‌گیرد. مدیریت بدون حکمرانی کارآمد، ممکن است به ناکارآمدی و فساد منجر شود، و حکمرانی بدون مدیریت درست نیز به بی‌نظمی و بی‌ثباتی ختم خواهد شد. بنابراین، برای ساختن جامعه‌ای پایدار، لازم است مدیران حرفه‌ای و نظام حکمرانی پاسخگو و مشارکتی در کنار یکدیگر عمل کنند.

دکتر عباس خداپرست

#مدیریت #حکمرانی #تفاوت_ها #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #قدرت #اجرایی

تأثیر بریکس بر حکمرانی جهانی

در دهه‌های اخیر، جهان شاهد تغییرات بنیادینی در ساختارهای قدرت و حکمرانی بین‌المللی بوده است. گروه کشورهای بریکس، متشکل از برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی، به‌عنوان یکی از بازیگران نوظهور در عرصه جهانی، نقش مهمی در بازتعریف قواعد حکمرانی بین‌المللی ایفا می‌کند. این گروه که در ابتدا به منظور تقویت همکاری اقتصادی میان کشورهای در حال توسعه شکل گرفت، به تدریج به یک جریان ژئوپلیتیکی و نهادی تبدیل شده است که می‌تواند اثرات گسترده‌ای بر سیستم حکمرانی جهانی داشته باشد.

یکی از مهم‌ترین حوزه‌هایی که بریکس بر آن اثرگذار بوده است، تعادل قدرت اقتصادی جهانی است. کشورهای بریکس با جمعیت و منابع عظیم خود، سهم قابل توجهی از تولید ناخالص داخلی و تجارت جهانی را به خود اختصاص داده‌اند. این قدرت اقتصادی به آن‌ها امکان می‌دهد تا در تصمیم‌گیری‌های بین‌المللی، به‌ویژه در سازمان‌هایی مانند صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی، نفوذ بیشتری پیدا کنند. ایجاد بانک توسعه‌ای بریکس و صندوق ذخیره مشترک، نمونه‌ای از تلاش این کشورها برای ایجاد ساختارهای مالی جایگزین و کاهش وابستگی به نهادهای اقتصادی غربی است. این اقدامات نه تنها توان اقتصادی کشورهای عضو را تقویت کرده، بلکه نوعی حکمرانی چندقطبی را در عرصه مالی و اقتصادی جهانی شکل داده است.

در عرصه سیاسی و دیپلماتیک نیز بریکس نقش مؤثری دارد. کشورهای عضو با هماهنگی در مواضع خود در زمینه مسائل بین‌المللی، تلاش می‌کنند تا یک دیدگاه مشترک در موضوعاتی مانند امنیت، تغییرات اقلیمی و بحران‌های منطقه‌ای ارائه دهند. این رویکرد موجب افزایش وزن سیاسی کشورهای عضو در سازمان ملل متحد و سایر مجامع بین‌المللی شده است. علاوه بر این، بریکس با ترویج اصل احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلی دیگر کشورها، مدلی متفاوت از حکمرانی جهانی را ارائه می‌دهد که برخلاف رویکردهای یکجانبه‌گرایانه غربی است.

یکی دیگر از اثرات مهم بریکس بر حکمرانی جهانی، تقویت همکاری‌های جنوب–جنوب است. این گروه با تمرکز بر توسعه پایدار، فناوری و زیرساخت‌ها، تلاش می‌کند تا کشورهای در حال توسعه را در مسیر استقلال اقتصادی و سیاسی قرار دهد. این اقدام نه تنها به کاهش شکاف توسعه‌ای کمک می‌کند، بلکه توانایی این کشورها را در شکل‌دهی به قوانین و استانداردهای جهانی افزایش می‌دهد. در نتیجه، بریکس نه تنها یک بازیگر اقتصادی، بلکه یک جریان مؤثر در بازتعریف عدالت و مشارکت جهانی است.

با این حال، تأثیر بریکس بر حکمرانی جهانی با چالش‌هایی نیز همراه است. تفاوت‌های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی میان اعضا می‌تواند هماهنگی گروه را محدود کند. علاوه بر این، مقاومت نهادهای بین‌المللی سنتی و فشارهای ژئوپلیتیکی از سوی کشورهای قدرتمند غربی، مانع از اجرای کامل برنامه‌ها و اهداف بریکس می‌شود. با وجود این، روند چندقطبی شدن جهان و افزایش اهمیت کشورهای نوظهور نشان می‌دهد که تأثیر بریکس بر حکمرانی جهانی همچنان رو به گسترش است.

در جمع‌بندی، می‌توان گفت بریکس با ایجاد جایگزین‌های اقتصادی، ارتقای همکاری‌های جنوب–جنوب و بازتعریف نقش کشورهای در حال توسعه در تصمیم‌گیری‌های جهانی، توانسته است مدل جدیدی از حکمرانی جهانی ارائه دهد. این مدل، مبتنی بر چندقطبی شدن قدرت، احترام متقابل و همکاری فراگیر است و می‌تواند چارچوبی پایدار برای نظم جهانی آینده فراهم کند. در دهه‌های پیش رو، تحلیل تأثیر بریکس بر نهادها و قواعد جهانی یکی از محورهای اصلی مطالعات سیاست بین‌الملل و حکمرانی خواهد بود.

دکتر عباس خداپرست

اصول اجرایی حاکمیت سازمانی

حاکمیت سازمانی در سطح ابتدایی با مسائلی مواجه است که تفکیک مالکیت و اداره شرکت ناشی می شود؛ اما این مهفوم فراتر از آن است که تنها رابطه شفاف بین مدیران و سهامداران برقرار کند. رهبری هیئت مدیره و هدف شرکت: یک شرکت باید هیئت مدیره مؤثری داشته باشد که به طور جمعی مسئول موفقیت پایدار شرکت باشد. هیئت مدیره مسئول ایجاد چشم انداز، مأموریت و ارزش های شرکت است.

  1. تقسیم مسئولیت ها: انتظار می رود هیئت مدیره دارای ترکیب مناسبی از مدیران اجرایی و غیرموظف مستقل با تقسیم روشن مسئولیت ها بین رهبری هیئت مدیره (رئیس) و رهبری اجرایی شرکت باشد.
  2. ترکیب، جانشینی، و ارزیابی: مهم است که هیئت مدیره تعادل مناسبی از مهارت‌ها، تجربه و دانش را نشان دهد. اعضای هیئت مدیره باید به صورت رسمی و شفاف تعیین و ارزیابی شوند.
  3. حسابرسی، ریسک و کنترل داخلی: هیئت مدیره با ارائه ارزیابی منصفانه، متوازن و قابل درک از موقعیت و چشم‌انداز شرکت، سیاست‌های رسمی و شفافی را ایجاد می‌کند تا اطمینان حاصل کند که حسابرسی خارجی و داخلی، به علاوه مدیریت ریسک، مؤثر هستند.
  4. حقوق و دستمزد: پاداش مدیران اجرایی باید با هدف ارتقای موفقیت پایدار بلندمدت شرکت و در راستای هدف و ارزش ها تعیین شود.

آخرین نسخه کد همچنین شامل الزامی برای هیئت‌ها برای نشان دادن چگونگی بهبود صدای کارکنان در سطح هیئت مدیره است. شرکت‌ها باید نشان دهند که حداقل یکی از دستورالعمل‌های زیر را به طور فعال اعمال می‌کنند:

  • اعطای مسئولیت به یک مدیر غیر اجرایی در مورد مسائل نیروی کار
  • ایجاد یک مدیر نیروی کار به اصطلاح نماینده کارگران در هیئت مدیره
  • ایجاد یک کمیته مشاوره کارکنان یا کمیته سهامداران گسترده تر

سایر به روز رسانی ها عبارتند از:

  • گزارش اجباری نسبت دستمزد بین مدیران اجرایی و کارگران، از جمله توجیه و اثبات تفاوت در دستمزد.
  • الزامی برای مدیران سازمان‌های بزرگ برای تشریح نحوه عمل آنها به نفع کارکنان و سهامداران و نه به نفع شخصی.
  • ثبت عمومی از شرکت های پذیرفته شده در بورس که با مخالفت قابل توجه سهامداران در خصوص بسته های پرداختی مدیران مواجه شده اند.
  • کمیته حقوق و دستمزد باید دستمزد کل نیروی کار را بررسی کند و نشان دهد که چگونه کارمندان در این فرآیند مشارکت داشته اند. آنها همچنین باید نشان دهند که چگونه از معیارهای داخلی و خارجی برای اندازه گیری مناسب بودن دستمزد مدیران استفاده می شود.

ساختارهای حاکمیتی برای اطلاع از فرآیند تصمیم گیری و اعتبار بخشیدن به برنامه ریزی استراتژیک به شدت بر داده ها متکی هستند. شرکت ها تجزیه و تحلیل داده ها و معیارهای داخلی خود را خواهند داشت که از آنها برای اندازه گیری موفقیت از جمله گزارشگری مالی استفاده می کنند، اما گزارش سالانه همچنین نقش کلیدی در درک عمومی از شرکت و فعالیت های آن دارد. با یک رویکرد سالم به حکمرانی خوب، رهبران ارشد و تیم مدیریت در تصمیم‌گیری و مدیریت ریسک وضوح بیشتری دارند زیرا اهداف تیم‌های شرکت همسو خواهد شد.

حکمرانی به مجموعه قوانین، کنترل ها، سیاست ها و تصمیماتی اطلاق می شود که برای هدایت رفتار شرکت وضع می شود. هیئت مدیره در حکمرانی محوری است، در حالی که مشاوران نیابتی و سهامداران سهامداران مهمی هستند که می توانند بر حاکمیت تأثیر بگذارند. برقراری ارتباط با حاکمیت شرکتی یک جزء کلیدی از روابط جامعه و سرمایه گذار است. به عنوان مثال، سایت ارتباط با سرمایه‌گذار اپل، مشخصات رهبری شرکت (تیم اجرایی و هیئت مدیره) را مشخص می‌کند و اطلاعاتی را در مورد منشور کمیته و اسناد حاکمیتی، مانند آیین‌نامه‌ها، دستورالعمل‌های مالکیت سهام، و اساسنامه ارائه می‌دهد.

اکثر شرکت های موفق تلاش می کنند تا حاکمیت شرکتی نمونه داشته باشند. برای بسیاری از سهامداران، سودآور بودن یک شرکت کافی نیست. همچنین باید شهروندی خوب شرکتی را از طریق آگاهی محیطی، رفتار اخلاقی و سایر شیوه های حاکمیت شرکتی صحیح نشان دهد.

سازمان های دارای ضوابط ضعیف حاکمیتی، در نهایت با شکست روبه رو خواهند شد و سازمان هایی که از ضوابط حاکمیتی خوب برخوردارند، موفق خواهند بود. هیات مدیره قوی، کلید حاکمیت شرکتی اثربخش است. حاکمیت شرکتی اثربخش، نقشی مهم در مقابله موثر با بحران ها ایفا می کند. طبق گفته گامپرس و همکاران، شرکتهایی که ضعیف ترین حاکمیت شرکتی را دارند همواره نسبت به شرکت های برتر در زمینه حاکمیت شرکتی، عملکرد پایین تری دارند. براون و کایلر دو دانشمندی هستند که دریافتند، عملکرد بالاتر با کیفیت بالاتر حاکمیت مرتبط است. بهترین سنجه های حاکمیت، متناسب با زمینه ای که باید استفاده شود، متفاوت است. بنابراین، سنجه های مختلف از حاکمیت خوب با سنجه های مختلف عملکرد ارتباط دارد. همچنین، ممکن است این سنجه ها نسبت به ویژگی های شرکت متفاوت باشند؛ اما اگر معیاری انتخاب شود که بتواند کوشش ها را برای بهبود حاکمیت شرکتی بر انگیزد تمرکز باید بر مالکیت سهام اعضای هیأت مدیره باشد.

مالکیت سهام اعضای هیات مدیره نسبت به سایر سنجه ها، با عملکرد عملیاتی آینده و احتمال وقوع مدیریت انضباطی در شرکت های ضعیف در حوزه حاکمیت شرکتی ارتباط مثبتی دارد. یکی دیگر از معیارهای عملکردی برای ارزیابی اثربخشی و ایجاد یک سازوکار حاکمیتی، این است که آیا مدیریت پس از عملکرد ضعیف شرکت جابه جا می شود یا خیر. اگر بازار برای کنترل شرکتها به طور موثری کار کند تیم های مدیریت ضعیف با افراد بهتر جایگزین می شوند و حاکمیت خوب به تدریج از طریق سیستم مالی گسترش می یابد.

دکتر عباس خداپرست

#حکمرانی #حاکمیت #سازمان #شرکت #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #حاکمیت_سازمان #حاکمیت_شرکت #مدیر #مدیریت_دولتی #مدیریت

معماری سازمانی در خدمت حکمرانی شرکتی

در حکمرانی شرکتی همواره در جستجوی بهترین راه حل در جهت اجرایی نمودن خطوط فرمان هستیم و معماری سازمانی نیز یک ساختار بهینه جهت تحقق این مهم را فراهم می کند. معماری سازمانی فرایند تجزیه و تحلیل، طراحی، برنامه ریزی و اجرای تجزیه و تحلیل سازمانی برای کسب موفقیت آمیز استراتژی های کسب و کار است. معماری سازمانی به کسب‌ و کارها کمک می‌کند تا پروژه‌ها و سیاست‌های فناوری اطلاعات را برای دستیابی به نتایج کسب‌ و کار مورد نظر و حفظ روندها و فناوری های برهم زننده صنعت با استفاده از اصول و شیوه‌های معماری، ساختار دهی کنند، فرآیندی که به نام برنامه‌ریزی معماری سازمانی نیز شناخته می‌شود. معماری سازمانی مجموعه ای است از نقشه های فنی، نمودارها، و مستنداتی که به منظور تعریف ماموریت‌ها، اطلاعات لازم جهت انجام ماموریت‌ها، فناوری های مورد نیاز جهت انجام ماموریت‌های فوق، و فرایندهای انتقالی لازم جهت راه‌اندازی فناوری‌ های جدید در پاسخ به تغییرات ماموریت‌ها، بکار گرفته می‌شود. معماری سازمانی شامل معماری وضع موجود، معماری وضع مطلوب، و یک طرح انتقالی است. انواع معماری سازمانی عبارتند از:

  1. معماری حرفه
  2. معماری داده ها
  3. معماری سیستم‌های اطلاعاتی
  4. معماری فناوری

همه معماری‌های فوق تحت تاثیر راهبردهای ماموریتی و فناوری اطلاعات سازمان‌ها هستند. به موارد فوق لایه های معماری نیز اطلاق می شود.

  • معماری حرفه :هدف این معماری، شناسائی و توصیف حوزه های ماموریتی، خطوط ماموریتی، و وظایف سازمانی است
  • معماری داده ها: دومین سطح از معماری سازمانی محسوب می‌شود که به منظور توصیف سرفصل‌های اطلاعاتی، مدل‌های منطقی داده‌ها، و مدل‌های فیزیکی داده‌ها بکار می‌رود.
  • معماری سیستم‌های اطلاعاتی: سومین سطح از معماری محسوب شده و به منظور توصیف فرآیندهای کاری، سیستم‌های اطلاعاتی، برنامه های کاربردی، و روش‌های تعامل سیستم‌ها به کار می رود.
  • معماری فناوری: آخرین سطح از معماری محسوب شده و شامل مدلهای مرجع فنی ، و استانداردهای فنی است که باید در سطح سازمان(یا دولت) رعایت شوند.

به طور سنتی، انتظار می رود واحد منابع انسانی نقش مهمی برای معماری سازمانی ایفا کند و برای جایگاه منابع انسانی به عنوان شریک تجاری کسب و کار، معماری سازمانی بسیار مهم است زیرا می تواند مشاوره منظمی را در این حوزه به رهبران و مدیران کسب و کار ارائه دهد. مدل های زیادی برای توصیف معماری سازمانی وجود دارد. کلاسیک‌ترین آن‌ها مدل ستاره‌ای توسط جی گالبریث و توصیف معماری سازمانی S7 شرکت مک‌کینزی هستند.

مدل ستاره ای گالبریث 5 عامل مهم معماری سازمانی کارآمد را شرح می دهد:

  1. استراتژی
  2. ساختار
  3. فرآیندهای تجاری و پیوندهای جانبی
  4. سیستم های پاداش
  5. مدیریت منابع انسانی

مدل معماری سازمانی 7-S مک کینزی 7 عامل معماری سازمانی موفق را توصیف می کند:

  1. استراتژی
  2. ساختار
  3. سیستم ها
  4. کارکنان
  5. سبک
  6. مهارت ها
  7. اهداف فوق العاده / ارزش های مشترک

معماری سازمانی بر اساس الزامات کسب و کاری سازمان هدایت می‌شود. به چگونگی جریان اطلاعات، مدل کسب و کار و فناوری کمک می‌کند. این فرایند به یک اولویت برای مشاغلی تبدیل شده است که سعی می کنند با فناوری های جدید مانند راهکارهای ابری، اینترنت اشیا، یادگیری ماشینی و سایر روندهای نوظهور که باعث تحول دیجیتال می شوند، همگام شوند. بر اساس بدنه دانش معماری سازمانی یا EABOK، این چارچوب با موفقیت افراد، داده‌ها و فناوری را ترکیب می‌کند تا دیدی جامعی از روابط متقابل درون یک سازمان فناوری اطلاعات را نشان دهد.

این فرآیند توسط تصویر جامعی از کل یک شرکت که از دیدگاه مالک، طراح و سازنده آن ایجاد شده است، هدایت می شود. برخلاف سایر چارچوب‌ها، این ساختار اسناد رسمی را شامل نمی‌شود. در عوض، براساس چارچوب EABOK، به ارائه دیدگاه جامع تری از شرکت تاکید شده است. یک استراتژی برنامه ریزی معماری سازمانی (EAP) خوب، آخرین نوآوری ها را در فرآیندهای تجاری، ساختار سازمانی، سیستم های اطلاعاتی و فناوری ها در نظر می گیرد. همچنین شامل زبان استاندارد و بهترین شیوه‌ها برای فرآیندهای کسب و کاری، از جمله تجزیه و تحلیل هایی است در نتیجه آن فرآیندها می‌توانند در سراسر سازمان یکپارچه یا حذف شوند. هدف نهایی هر استراتژی EAP بهبود کارایی، به موقع بودن و قابلیت اطمینان اطلاعات کسب و کاری است. معماری سازمانی فرایند تجزیه و تحلیل، طراحی، برنامه ریزی و اجرای تجزیه و تحلیل سازمانی برای کسب موفقیت آمیز استراتژی های کسب و کار است. چهار روش پیشرو برنامه ریزی معمار سازمانی (EAP) عبارت هستند از:

  1. چارچوب معماری گروه باز توگَف (TOGAF)
  2. چارچوب معماری سازمانی زَکمن (Zachman)
  3. چارچوب معماری سازمانی فدرال (FEAF)
  4. چارچوب گارتنر

بر اساس بدنه دانش معماری سازمانی یا EABOK، این چارچوب با موفقیت افراد، داده‌ها و فناوری را ترکیب می‌کند تا دیدی جامعی از روابط متقابل درون یک سازمان فناوری اطلاعات را نشان دهد. در این مورد مهم‌ترین درس‌آموخته‌های حاصل از بررسی تجربه شرکت اینتل را می‌توان به‌صورت ذیل خلاصه نمود:

  1. حتی در پیشرفته‌ترین شرکت‌های فناوریمحور مانند اینتل، راه‌اندازی و بهره‌برداری از نظام‌های تحول سازمانی ازجمله معماری همراه با چالش‌ها و پیچیدگی‌های متعددی است که کسب نتایج مطلوب را می‌تواند به تعویق بیندازد.
  2. تجارب اولیه معماری در سازمان‌ها حتی اگر به نتایج دلخواه منجر نشود، دارایی ارزشمندی برای اقدامات آتی است که با درس‌آموزی از نواقص و اشتباهات پیشین، می‌تواند مسیر راه آینده را هموار نماید.
  3. پیکره عظیم دانش معماری سازمانی و انبوه چارچوب‌ها و بهروش‌های ارائه‌شده، طیف گسترده‌ای از الگوهای کاربرد و پیاده‌سازی را شامل می‌شود که در هر سازمان و صورت‌مسئله‌ای، مسیر بلوغ متفاوتی را طی می‌نماید.
  4. میزان حمایت مدیریت ارشد و سطح توانمندی تیم معماری، دو معیار کلیدی موفقیت هستند که با یکدیگر همبستگی مثبت دارند. انتظار حمایت قاطع مدیریت ارشد بدون اثبات توانمندی و پتانسیل‌های تیم معماری، انتظاری منطقی نیست.

عباس خداپرست

#حکمرانی #حکمرانی_شرکتی #حاکمیت_شرکتی #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #معماری_سازمانی #مدیر #مدیریت #منابع_انسانی

ابزارک تصویر

پایداری در حاکمیت شرکتی

در ابتدا مجددا به تعریف حاکمیت شرکتی می پردازم؛ اکمیت شرکتی سیستمی از قوانین، رویه‌ها و فرایندهایی است که از طریق آن یک شرکت، هدایت و کنترل می‌شود. درواقع می‌توان حاکمیت شرکتی را روندی در جهت تعادل بخشیدن به منافع ذینفعان مختلف یک شرکت دانست. این ذینفعان می‌توانند سهامداران، مدیران ارشد، مشتریان، تامین‌کنندگان، وام‌دهندگان، دولت و حتی جامعه باشند.

پایداری همان عملکرد سازمان در حوزه مسئولیت اجتماعی و فعالیت‌های سبزی است که با هدف حفظ منابع برای نسل آینده انجام می‌شود. مدیران ممکن است به اندازه کافی و در حد توان خود کار نکنند، زیرا افزایش ارزش شرکت که حاصل کار سخت آنان است، با سهامداران (به نسبت سرمایه گذاری سهام سهامداران) تقسیم می‌شود. در حالی که مدیران هزینه کامل کوشش‌های بیشتر خود را متحمل می‌شوند، برخی از مفسران و بسیاری از سرمایه گذاران نهادی، مدیرانی را درنظر می‌گیرند که از کارکنان شرکت نیستند، مدیران مستقل با خارجی. تا ساز و کار حاکمیت شرکتی برای مدیران ناظر مهم باشد نقطه شروع دگرگونی حاکمیت شرکتی آگاهی نشست به دیدگاه جمعی از ماهیت حاکمیت شرکت‌ها است.

حاکمیت شرکتی نباید تنها بر اساس مقرارات رسمی، رویه‌ها و دستورالعمل‌های جامع باشد. یک شرکتک هویتی حقوقی است که به اقدامات افراد واقعی برای اداره شدن نیاز دارد تا به درستی در خدمت مدافع جامعه باشد. حاکمیت شرکتی پایدار، تنها در صورتی امکان پذیر است تبدیل شود در اینجا هدف که کارکنان از درون تغییر کند و کمال شخصی به یک شیوه زندگی تبدیل شود. در این رویکرد عمل به مسئولیت‌های اجتماعی و حفظ منابع و استفاده از منابع تجدیدپذیر باید در دستور کار سازمان قرار گیرد.

سهامداران (مالکان) و مدیریت شرکت همیشه اهداف مشترکی ندارند. اختلاف نظرها و تنش‌های بین آنها هم همیشه سازنده نیست و در آنچه نظریه پردازان «مسئله کارگزاری» (Agency Problem) می‌نامند متبلور شده و منجر به هزینه های کارگزاری می‌شود. آنچه باعث آزار و حساسیت دائمی سهامداران می‌شود این است که کارگزار (مدیریت)، دانش بیشتری از آنها در مورد کسب و کار دارد و گاهی نیز کارگزار از نفع شخصی خود پیروی می‌کند و مثلاً حتی به قیمت ضرر و زیان در کسب سود، باز هم به دنبال رشد خود است؛ رشد به معنای شهرت بیشتر و دستمزد بالاتر برای روسا و امید به ارتقاء شغلی. برای تطابق با منافع مدیریت، سهامداران پول بیشتری به آن‎‌ها می‌دهند و شاید سهمی از منافع آینده شرکت را نیز در قالب سهام به آنها اعطا کنند که نوعی هزینه محسوب می‌شود اما آن‌ها را به کار و فعالیت سازمان متعهد می‌کند. سهامداران همچنین می توانند مدیران را هرچند با سختی، اخراج کنند یا سهام خود را بفروشند و با این کار شرکت را در معرض تملک و تصرف قرار داده و مدیران را در آستانه اخراج قرار دهند. سهامداران با همدستی بازار سهام و مقامات دولتی به دنبال بیرون کشیدن بیشترین اطلاعات ممکن از شرکت‌ها هستند.

دولت‌ها نه تنها به اطمینان از عدم قانون شکنی اعضای هیئت مدیره و انحصاری عمل نکردن شرکت‌ها اهمیتی نمی‌دهند، بلکه به طور سنتی کمتر به جزئیات مقوله «حکمرانی شرکت» نیز توجه و علاقه نشان داده‌اند. در انگلستان پرونده‌های کلاهبرداری رابرت مکسول و BCCI که باعث نگرانی بخش خصوصی درباره «حکمرانی شرکت» شده بودند، به سرعت وارد مجموعه‌ای از تحقیقات درباره گزارش‌های مالی، دستمزد اعضای هیئت مدیره، حکمرانی شرکت‌ها و نقش اعضای غیر اجرایی هیئت مدیره، شد. در نهایت اغلب توصیه‌های مهم حاصل از این تحقیقات در سال ۱۹۹۸ در قالب «قانون تلفیقی» ایجاد شد. با وجود اینکه دولت، آخرین گزارش را در این تحقیقات ارائه کرد، اما اجرای این قانون داوطلبانه باقی ماند. تقریباً نیمی از شرکت‌های فهرست شده در بورس لندن، خود را با این قانون تطبیق داده‌اند، البته بورس لندن اصرار دارد آن دسته از شرکت‌هایی که از این قانون تبعیت نمی‌کنند، دلایل خود را در گزارش سالیانه منعکس کنند.

همواره بیاد داشته باشیم که یک شرکت مانند چاه نفت نیست که تنها از آن استخراج نمود و کسب منافع کرد، بلکه باید با اصول حکمرانی و مدیرت همواره دوره های کارکردی آن را بروز نمود.

دکتر عباس خداپرست

#حکمرانی #حکمرانی_شرکتی #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #مدیر #مدیریت #دولت #تمرکز

مدیریت فردی و برنامه ریزی

موفقیت فردی خواست همه افراد است و برای رسیدن به آن باید از مدیریت خود شروع کنیم و در این راه اولین قرم برنامه ریزی است. برنامه‌ریزی هنر زمان‌بندی کردن فعالیت‌هاست؛ طوری که در همان وقتی که در اختیار دارید بتوانید به اولویت‌های زندگی خود برسید و اهداف بزرگ‌تان را دنبال کنید. یک برنامه‌ریزی درست و اثرگذار، کلی نتیجه‌ی خوب به همراه دارد:

  1. واقع‌گرایانه‌تر نگاه می‌کنید و متوجه می‌شوید که در زمانی که در دست دارید واقعا چقدر کار می‌توانید انجام بدهید.
  2. مطمئن می‌شوید که برای انجام دادن کارهای اصلی و مهم‌تان وقت کافی دارید.
  3. برای اتفاقات پیش‌بینی نشده کمی وقت در برنامه‌تان کنار می‌گذارید.
  4. دیگر بیشتر از حد توان‌تان کار قبول نمی‌کنید.
  5. پیوسته در جهت اهداف شخصی و شغلی خود پیش می‌روید و پیشرفت می‌کنید.
  6. وقتِ کافی جور می‌شود تا با خانواده و دوستان صرف کنید، ورزش بروید یا سرگرمی‌هایتان را از سر بگیرید.
  7. بین زندگی شغلی و شخصی‌تان تعادل ایجاد می‌شود.

زمان تنها سرمایه‌ای است که نمی‌شود آن را خرید. با این حال، اغلب افراد آن را بیهوده هدر می‌دهند و یا صرف هیچ و پوچ می‌کنند. برنامه‌‌ریزی باعث می‌شود کمی دقیق‌تر به این بیندیشید که در طول روز، هفته یا ماه به کجاها دوست دارید برسید و بعد، کمک می‌کند تا به این خواسته‌ها واقعا دست پیدا کنید و به موفقیت دست پیدا کنید.

یک زمان ثابت برای برنامه‌ریزی تعیین کنید. مثلا اول هر هفته، اول هر ماه، یا آخر شب، قبل از شروع روز بعد. ابزارهای فراوانی هست که می‌توانید از آن‌ها استفاده کنید. راحت‌ترین راهش این است که یک دفتر برنامه‌ریزی هفتگی بگیرید و با یک قلم و کاغذ کارتان را راه بیندازید. (برای شروع، می‌توانید از شکل زیر استفاده کنید و در یک برگه‌ی کاغذ این جدول را پیاده کنید) اگر با تکنولوژی بیشتر از کاغذ رفیقید، می‌توانید نرم‌افزارها و برنامه‌هایی مثل گوگل کلندر، آوت‌لوک و بیزینس کلندر را امتحان کنید. همه‌ی اینها مفیدند، می‌توانید همه را تست کنید و ابزاری را انتخاب کنید که برای شغل‌تان مناسب باشد و به سلیقه‌تان هم بخورد.

  • اولین کاری که باید بکنید این است که ببینید اصلا چقدر وقت در اختیار دارید. نوع شغل و اهداف زندگی‌تان است که جواب این سؤال را برای شخص شما مشخص خواهد کرد.
  • حالا اصلی‌ترین کارهایتان را بنویسید. اصلی‌ترین کارهای شما همان‌هایی هستند که اگر انجام‌شان بدهید، می‌توانید با خود بگویید که کارتان خوب بوده. همچنین این کارها همان وظایفی هستند که کیفیت عملکردتان با آنها سنجیده می‌شود.
  • حالا برای فعالیت‌هایی که اولویت بالا دارند برنامه بریزید؛ به لیست کارهای خود نگاهی بیندازید و از بین آنها سه دسته کار را گلچین کنید: کارهای مهم، کارهای فوری و اضطراری و نهایتا فعالیت‌های مربوط به رسیدگی به اعضای تیم که نمی‌شود آنها را به کس دیگری سپرد یا حذف‌شان کرد. ببینید در کدام ساعات روز بیشترین بازدهی را دارید و همان زمان را بگذارید برای این دسته از کارها. بعضی آدم‌ها اول صبح انرژی‌شان بالاست و بهتر کار می‌کنند، برخی هم عصر و شب تمرکز بالاتری دارند.
  • حالا وقتش رسیده که ببینید برای اتفاقات غیرمنتظره و شرایط اضطراری چه کار می‌شود کرد. برای تشخیص اینکه چقدر وقت برای این طور وقایع لازم است، تجارب خودتان بهترین راهنمایی خواهد بود. به طور کلی، هر چقدر شغل‌تان غیر قابل پیش‌بینی‌تر باشد، زمان بیشتری باید کنار بگذارید.
  • چقدر در دفتر برنامه‌ریزی‌تان جای خالی مانده؟ این زمانِ باقی‌مانده، «وقت آزاد» شماست؛ یعنی همان وقتی که می‌توانید صرف رشد فردی و رسیدن به اهداف خود کنید. لیست اولویت بندی‌ کارهایتان را مرور کنید و به اهداف شخصی‌تان نظری بیفکنید.
  • فعالیت‌هایتان را تجزیه و تحلیل کنید. اگر به مرحله‌ی پنجم رسیدید و دیدید وقت آزاد چندانی برای‌تان نمانده، باید به عقب برگردید. مراحل دو، سه و چهار را دوباره مرور کنید. یکی از بهترین راه‌‌ها برای رسیدن به موفقیت، به حداکثر رساندن زمان در اختیارتان است. اهرم‌ها فقط برای صرفه‌جویی در انرژیِ فیزیکی نیستند؛ می‌شود با اهرم مناسب در وقت هم صرفه‌جویی کرد و کارهای بسیار بیشتری را در زمان کمتر انجام داد. مثلا می‌توانید بعضی از کارها را به دیگران واگذار کنید، آنهایی که مهم هستند را برون سپاری کنید و یا حتی تکنولوژی را به کار ببندید تا هرچقدر می‌شود، روند کارها را اتوماتیک‌تر کنید. به این ترتیب وقت بیشتریی در اختیار دارید تا صرف اهداف‌تان کنید.

وقتی که صحبت از برنامه ریزی موفق می‌شود باید به موارد متعددی توجه کنیم تا بتوانیم به درستی به هدف مورد نظرمان دست پیدا کنیم. نتایج بیش از ۱۰۰۰ مطالعه درباره هدف گذاری و موفقیت در سراسر دنیا نشان می‌دهد اهدافی که دقیقا مشخص کنند که چه کاری باید انجام شود و منجر به موفقیت بزرگتری شوند، نسبت به اهدافی که مبهم هستند یا اهداف کوچک و جزئی، با عملکرد بهتری انجام خواهند شد. هنگامی که اهداف به روشنی مشخص باشند صرفنظر از اینکه شما خودتان آن اهداف را برای خود تعیین کرده باشید یا فرد دیگری آن را به شما محول کرده باشد یا کاری را گروهی با معلم، همکار یا رئیس‌تان انجام دهید، احتمال موفقیت در آن نسبت به اهداف گنگ و کوچک بیش‌تر است.

دکتر عباس خداپرست

#موفقیت #مدیریت #برنامه #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #برنامه_ریزی #مدیریت_فردی #شفافیت #انسجام #هدف

راهبری شرکتی

در حکمرانی و با توجه به نظریه حکمرانی می توان گفت: با انتخاب بهترین معیارها از سازوکارهای رهبری شرکتی می توان از حکمرانی خوب به عنوان بهترین عامل بازدارنده از اقدامات فرصت طلبانه مدیران استفاده نمود. یکی از اقدامات فرصت طلبانه در مدیریت، دستکاری سود است که با استفاده از معاملات غیرطبیعی قابل شناسایی است. شناسایی این اقدامات، به بهبود مربوط بودن و سودمند بودن صورت های مالی و ارتباط ارزشی اطلاعات حسابداری کمک می نماید.

راهبری شرکتی، راهبری بنگاه یا حکمرانی شرکتی، طبق تعریف ارائه شده از سوی سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، عبارت است از رویه‌ها و فرایندهایی که طبق آن‌ها سازمان هدایت و کنترل می‌شود. ساختار راهبری شرکتی توزیع حقوق و مسئولیت‌ها بین فعالان مختلف سازمان مثل هیئت مدیره، مدیران، سهام‌داران، و دیگر ذی‌نفعان را مشخص می‌کند و قواعد و رویه‌هایی را برای تصمیم‌سازی معین می‌کند.

نشریه اصول راهبری شرکتی از سازمان همکاری و توسعه اقتصادی، اصول بنیادی راهبری شرکتی را در قالب شش اصل زیر تبیین کرده‌است:

  1. اطمینان دادن نسبت به وجود زیربنایی برای چهارچوب راهبری شرکتی اثربخش
  2. حقوق سهامداران و برخورد برابر با آن‌ها و کارکردهای کلیدی مالکیتی
  3. سرمایه‌گذاران نهادی، بازارهای سهام و سایر واسطه‌ها
  4. نقش ذی‌نفعان در راهبری شرکتی
  5. افشا و شفافیت
  6. مسئولیت‌های هیئت‌مدیره؛

دکتر عباس خداپرست

#حکمرانی #شرکت #مشارکت #راهبری #خطمشی #سازمان #حکمرانی_شرکتی #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #مدیر #مدیریت #مدیریت_دولتی

مدیر دولتی خوب

شرط مدیر دولتی خوب بودن استفاده از یک محیط متعادل نیست بلکه اولین وظیفه او ایجاد تعادل در محیط است.
دکتر عباس خداپرست

The condition for a good public administrator is not to use a balanced environment, but rather his/her first duty is to create balance in the environment.
Dr. Abbas Khodaparast

#مدیر #مدیریت #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #مدیریت_دولتی #تعادل #محیط

مدیریت و توسعه فردی

توسعه فردی عبارتی است که به فعالیت‌هایی اشاره دارد که برای بهبود استعدادها، پتانسیل، قابلیت اشتغال و حتی ثروت طراحی شده‌اند. اینکه هر فردی زندگی را چگونه تجربه می‌کند عمدتاً به عواملی مانند اشتغال، تجربیات و تعاملات واقعی زندگی، محل زندگی و بسیاری عوامل دیگر بستگی دارد. رشد فردی به جدول زمانی خاصی از بزرگسالی اشاره نمی‌کند. درعوض، به یک عمر فداکاری و آگاهی نیاز دارد تا با جزر و مدهای طبیعی که در زندگی وجود دارد، همگام شود. توسعه فردی تنها به بهبود جنبه‌های شخصی زندگی ما اشاره نمی‌کند. بلکه در مورد توسعه شغلی و گام‌هایی که می‌توانید برای پیشبرد حرفه و افزایش دانش خود بردارید تا به یک کارمند کارآمدتر و سازنده‌تر تبدیل شوید، هم مربوط می‌شود.

توسعه فردی می‌تواند به شما کمک کند تا از پتانسیل کامل خود استفاده کنید و کیفیت زندگی خود را بهبود بخشید. در نتیجه پیشرفت شخصی، بزرگ‌ترین رویاها و آرزوهای زندگی شما می‌توانند محقق شوند و مهارت‌های لازم برای پیشرفت در هر زمینه‌ای را خواهید داشت. با ایجاد یک چشم‌انداز شخصی شروع کنید. حتی اگر این مرحله برای سرگرمی انجام شود، می‌تواند به شما کمک کند که در یک ماه، شش ماه، یک سال و به صورت شخصی و حرفه‌ای در جایگاه بهتری قرار بگیرید. مرحله بعدی توسعه فردی، برنامه‌ریزی است. اکنون که درک روشنی از زندگی ایده‌آل خود در آینده دارید، زمان آن است که برنامه‌ریزی کنید تا دریابید چگونه می‌توانید به آن نقطه برسید. انجام یک تحلیل SWOT شخصی را در نظر بگیرید که در آن بزرگ‌ترین نقاط قوت، ضعف، فرصت‌ها و تهدیدهای خود را مشخص کنید.

توسعه فردی به شما این امکان را می‌دهد که بفهمید در واقع چه کسی هستید و چه اهدافی را در نظر دارید. این مسئله یکی از ساده‌ترین کلیدهای یک عمر رضایت و خوشبختی است. اگر فقط در حال گذراندن مراحل مختلف زندگی‌تان باشید، از دست دادن پیام‌ها و راهنمایی‌های پنهانی زندگی به سادگی اتفاق می‌افتد. در این نقطه شما باید به توسعه فردی خود بیندیشید. این موضوع تغییری در طرز فکر شماست که به شما امکان می‌دهد سفری معنادار از رشد و تأمل در خود را آغاز کنید.

رشد فردی به مدت زمانی محدود برای ارتقا اشاره نمی کند. درعوض، این آگاهی دائم باید تحولی عظیم در روتین روزانه ایجاد نماید تا با جزر و مدهای طبیعی زندگی همگام شود. توسعه فردی تنها به بهبود جنبه های شخصی زندگی ما اشاره نمی کند. همچنین در مورد توسعه حرفه ای و گام هایی که می توانید برای پیشبرد حرفه و دانش خود بردارید تا به یک کارمند کارآمدتر و سازنده تر تبدیل شوید، اعمال می شود. این می تواند به معنای رسیدن به یک نقطه عطف تجاری بزرگ، ارتقای شغلی باشد که روزانه و روزانه برای آن کار کرده اید، یا اقداماتی برای تقویت مهارت های خود انجام دهید.این همان تعریف رشد فردی در کسب و کار است.

دکتر عباس خداپرست

#مدیر #توسعه #فردی #توسعه_فردی #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #پیشرفت #شغل #بهبود #زندگی

داشبورد حکمرانی بر اساس شاخص کلیدی عملکرد

باید توجه داشت که هر نظارتی مدیریت نیست و هرکس در رأس یک مجموعه یا گروه قرار دارد، مدیر نیست. حاکمیت شرکتی مجموعه قوانین، روش‌ها و فرایندهایی است که توسط آن یک شرکت هدایت و کنترل می‌شود. حاکمیت شرکتی اساسا شامل متعادل‌سازی منافع بسیاری از سهامداران یک شرکت، مدیران ارشد، مشتریان، تأمین کنندگان، سرمایه گذاران، دولت و جامعه است. وقتی صحبت از داشبورد مدیریتی میکنیم یعنی در یک نگاه کاربر,مدیر,طراح,مشتری و هر فردی که به رابط کاربری داشبورد متصل است بتواند با توجه به سطح کاربری خود همه گزارشات را در یک نگاه مشاهده نماید .یک مونیتورینگ هوشمند از کلیه فعالیت یک شرکت که به صورت لحظه ای گزارشات قابل دریافت است .اطلاعات خام از منابع محتلف که در منبع اطلاعاتی یک شرکت قرار دارد هیچگاه نمیتواند ضامن تصمیم گیری درست در مقاطع مختلف و مهم باشد . بنابراین ما نیاز داریم داده های خام را تبدیل به داده های اصطلاحا سخن گو کنیم .داده هایی که به وسیله آنها بتوانید در لحظه موارد مختلف را تجزیه و تحلیل نمایید. دو ابزار مهم در مدیریت سازمان‌ها بوده که برای اندازه‌گیری، نظارت و ارزیابی عملکرد و پیشرفت‌های سازمان استفاده می‌شوند.

بیایید یک بار دیگر مدیر را تعریف کنیم: مدیر فردی است که بین بخش‌های مختلف نیروی انسانی هماهنگی ایجاد می‌کند تا اقدامات لازم برای دستیابی به اهداف سازمانی را انجام بدهند. همچنین برای تخصیص منابع مورد نیاز نیروی انسانی برنامه‌ریزی می‌کند. با این کار هماهنگی بین منابع که در قسمت قبلی درباره آن صحبت کردیم، ایجاد می‌شود و سازمان می‌تواند با بالاترین بازدهی به فعالیتش ادامه بدهد. مدیران بزرگ و حرفه‌ای، به این سطح ابتدایی بسنده نمی‌کنند. آن‌ها به دنبال یادگیری می‌روند و مدیریت را می‌خوانند و اجرا می‌کنند تا بتوانند از آن استفاده کنند.

شاخص‌های کلیدی عملکرد، متر‌هایی هستند که به مدیران و کارکنان کمک می‌کنند تا عملکرد سازمان را بر اساس اهداف و استراتژی‌های تعیین شده ارزیابی کنند. در واقع KPI ها بر اساس داده‌های کمی و کیفی قابل اندازه‌گیری هستند و معمولاً به صورت عددی یا درصدی بیان می‌شوند. همچنین داشبورد مدیریتی، یک ابزار بصری است که معمولاً در قالب یک صفحه در درون نرم افزار اکسل قرار می‌گیرد؛ و به مدیران و تیم‌های مدیریتی امکان می‌دهد تا اطلاعات مهم و جامع درباره عملکرد سازمان را در یک نگاه مشاهده کنند. داشبورد مدیریتی معمولاً شامل نمودارها، جداول، نمودارهای پیشرفت و گزارش‌های مرتبط با شاخص‌های کلیدی عملکرد است.

هدف اصلی استفاده از شاخص‌های کلیدی عملکرد و داشبورد مدیریتی، ارائه اطلاعات به صورت قابل فهم و قابل استناد درباره عملکرد سازمان است. این ابزارها به مدیران امکان می‌دهند تا روند پیشرفت، عملکرد و عملکرد مقایسه‌ای سازمان را مشاهده کنند و در صورت نیاز، تصمیمات مناسب را اتخاذ کنند. داده های خام در سازمان ها و نهاد های تجاری بزرگ و کوچک از اهمیت بالایی برخوردارند .همه داده ها از برنامه های حسابداری و شبکه های ثبت و فروش تا شبکه های اجتماعی شرکت ها برای جمع آوری و تولید گزارش از اهمیت زیادی برخوردارند. لذا تبدیل این داده خام به اطلاعاتی که مدیران ارشد را در رسیدن به سند چشم انداز کمک نماید و یک درک صحیح از سازمان ایجاد نماید در حکمرانی شرکتی بسیار مهم می باشد.

دکتر عباس خداپرست

#حکمرانی #حکمرانی_شرکتی #دکتر_عباس_خداپرست #عباس_خداپرست #داشبور #شاخص #مدیر #مدیریت #مدیریت_دولتی

مدیریت و موفقیت های کوچک

در مدیریت و بخصوص مدیریت دولتی حواسمان به موفقیت های کوچک هم باشد



همواره برای رسیدن به موفقیت در زندگی شخصی و کاری، باید اهدافی را تعیین کنیم و به آن ها پیبند باشیم. اهداف بلند مدت مانند چراغی هستند که ما را به رویایمان نزدیک می‌کنند. اهداف کوتاه مدت هم مانند پله‌هایی هستند که ما را به مرحله‌های بالاتر از اهداف بزرگتر می‌رسانند.
تونی رابینز می گوید:
مردم تنبل نیستند. آنها صرفاً اهداف قدرتمندی ندارند – یعنی اهدافی که برای آنها جذاب نیستند.

در واقع زمانی که به نظر می رسد رسیدن به اهداف بسیار دشوار است، انگیزه و اشتیاق خود را از دست می‌دهند. دقیقا وظیفه و اهمیت موفقیت های کوچک اینجا شروع می شود و به عنوان یک موتور موقت ما را برای مرحله بعد آماده و سرحال می کنند.

دکتر عباس خداپرست


#موفقیت #اهداف #موفقیتهای_کوچک #دکتر_عباس_خداپرست #مدیریت #مدیر #مدیریت_دولتی

حکمرانی در سازمان

در نظریات حکمرانی بیشتر حکمرانی سازمانی به معنای ساختار، فرآیندها و روش‌هایی است که یک سازمان به منظور ارتباط، هدایت، سازماندهی و کنترل فعالیت‌هایش به کار می‌گیرد. حکمرانی سازمانی ابزاری برای ترکیب و به اشتراک‏گذاری دانش در سازمان و میان افراد آن است که می‏تواند به ایجاد کانالها و پلتفرم‏های مناسب برای انتشار دانش در سازمان، تسهیل همکاری و تعامل بین اعضای سازمان برای اشتراک‏گذاری دانش، توانمندسازی افراد برای ایجاد، دستیابی و اشتراک‏گذاری دانش، استفاده از فناوری‏های مناسب برای ذخیره‏سازی، انتقال و اشتراک دانش، نظارت و ارزیابی مستمر بر فرآیندهای مدیریت دانش و حکمرانی سازمانی و ایجاد فرهنگ سازمانی مبتنی بر اعتماد و اشتراک دانش که در آن افراد تمایل به اشتراک‏گذاری دانش داشته باشند کمک کند. به عبارت دیگر حکمرانی سازمانی برای تعالی سازمان در سطوح مختلف مهم است و می‏تواند به افزایش بهره‌وری، کارایی و اثربخشی از طریق سازماندهی بهتر، ارتباطات صحیح‌تر و مدیریت ریسک بهتر و دسترسی بهتر به منابع انسانی و مالی از طریق اعمال روش‌های صحیح حکمرانی کمک کند. حکمرانی صحیح سازمانی نیازمند سیاستگذاری درست در این زمینه است که تحلیل روند پژوهش‏های انجام شده در این حوزه می‏تواند به پیشرفت در آن منجر شود.

دکتر عباس خداپرست

#حکمرانی #حکمرانی_سازمانی #دکتر_عباس_خداپرست #مدیریت #مدیر

حکمرانی خوب با نگاه اجرایی

حکمرانی خوب (Good governance) در ادبیات توسعه بین‌الملل نشان می‌دهد که بخش عمومی (دولتی) چقدر منابع عمومی را برای منافع عمومی مصرف می‌کند. حاکمیت و حکم‌فرمائی به معنای فرایند تصمیم‌گیری و اجرای تصمیمات است. حکمرانی، فرایندی است که از آن طریق، جوامع یا سازمان‌ها تصمیم‌های مهم خود را اتخاذ می‌کنند. همچنین مشخص می‌سازند چه کسانی در این فرایند درگیر شوند و چگونه وظیفه خود را به انجام برسانند.

از یک سو باید گفت حکمرانی، موضوعی است مربوط به نحوه تعامل دولت‌ها و سایر سازمان‌های اجتماعی با یکدیگر است. از سوی دیگر نحوه ارتباط دولت با شهروندان و نحوه اتخاذ تصمیم‌ها در جهانی پیچیده را نیز شامل می‌شود. این نوع از حکمرانی در عرصه سازمانی باید در حاکمیت شرکتی، حاکمیت فناوری اطلاعات و حکمرانی دیجیتال سازمان نیز اعمال شود. استفاده از این شیوه در سازمان موجب افزایش شفافیت سازمانی شده، فساد اداری را کاه می‌دهد و به سلامت سازمانی منجر می‌شود. در کوتاه ترین بیان، حکمرانی مربوط می‌شود به «تغییر در توازن قدیمی میان دولت و جامعه مدنی». حکم‌فرمائی نشان می‌دهد، به همان نحو که ساختارهای رسمی دولت، یکی از ابزارهای اتخاذ و اجرای تصمیمات است، در سطح ملی نیز ساختارهای غیر رسمی ممکن است وجود داشته باشند. چشم‌انداز حکمرانی، مدعی است که بخش خصوصی و جامعه مدنی به واسطه میزان و حوزه نقش‌شان در حل مسائل جمعی، بدون تکیه بر منابع رسمی دولت مشخص می‌شوند. در این مقاله به تشریح مفهوم حکمرانی خوب پرداخته شده است.

مفهوم حکمرانی مفهوم جدیدی نیست و قدمت آن به اندازه تمدن بشری است. حکمرانی به معنای فرایند تصمیم‌گیری و فرایندی که طی آن تصمیمات به مرحله عمل درمی آیند. در سالیان اخیر حکمرانی تبدیل به موضوعی داغ در مدیریت دولتی شده است. این به واسطه نقش مهمی است که حکمرانی در تعیین سلامت اجتماع ایفا می‌کند. بدین جهت است که دبیر کل سابق سازمان ملل؛ کوفی عنان ابراز میدارد: «حکمرانی خوب احتمالاً مهم ترین عامل در ریشه کن کردن فقر و عامل رشد و توسعه است.»

تا قبل از دهه ۱۹۸۰ مدیریت دولتی سنتی، پارادایم مطرح در حوزه مدیریت بود. با ظاهر شدن ابعاد منفی و نقاط ضعف آن، در همین سال‌ها در کشورهای انگلیس و آمریکا، پارادایم دیگری به نام مدیریت دولتی نوین، تولد خود را اعلام داشت و خصوصی‌سازی و پیمانکاری را شعار خویش قرار داد. اما وعده‌های این جریان فکری نیز در کشورهای مبدع آن،سرابی بیش نبود و بزودی مشخص شد این پارادایم نیز قادر نیست خیرو رفاه مناسب و عادلانه‌ای برای شهروندان فراهم سازد. پس بشر مجدداً در جست و جوی پارادایم‌های دیگری برآمد که ظهور خدمات عمومی جدید و حکمرانی خوب از جمله آنهاست.

اولین مرجع معتبری که در این زمینه مباحثی را مطرح نموده، بانک جهانی است که در گزارشی در سال ۱۹۸۹ آن را به عنوان ارائه خدمات عمومی کارآمد، نظام قضائی قابل اعتماد و نظام اداری پاسخگو تعریف نموده است. بانک جهانی، ابداع کننده واژه حکمروایی و توسعه دهنده این مفهوم است. ریشه‌های نظری این موضوع به کارهایی که افرادی مانند مک لالین در انگلستان انجام داده اند برمی گردد.

بانک جهانی «حاکمیت» را به عنوان «روشی که براساس آن قدرت بر مدیریت اقتصادی یک کشور و منابع اجتماعی آن برای رسیدن به توسعه اعمال می‌شود» تعریف نموده است. در یک تعریف فراگیر «حکمرانی مجموعه‌ای از روش‌های فردی و نهادی، عمومی و خصوصی است که امور مشترک مردم را اداره می‌کند. حکم‌فرمائی فرایندی پیوسته است که از طریق آن منافع متضاد یا متنوع را همساز نموده و اقدام همکاری جویانه اتخاذ می‌گردد. حکمرانی شامل نهادهای رسمی و نظام‌هایی است که برای تضمین رعایت قانون، قدرت پیدا کرده‌اند. همچنین قراردادهای غیررسمی که مردم و نهادها برسر آن توافق نموده یا درک می‌کنند که به نفع آنها است.

حکمرانی خوب شامل احترام گذاشتن سیاستمداران و نهادها به حقوق بشر و اصول دموکراسی و حاکمیت قانون است همچنین حکمرانی خوب به‌طور خاص به موضوع مدیریت منابع عمومی جهت ایجاد اقتصادی پایدار و شیوه‌های توزیع عادلانه مربوط می‌شود.

مهدی الوانی

عموماً حکمرانی به تغییرات در نقش، ساختار و فرایند عملیات دولت، یا روش‌های حل مشکلات اجتماعی اشاره دارد. برخی معتقد هستند با وجود جذابیت بسیار ،حکمرانی به صورت واضح تعریف نشده است. در ابتدای هزاره سوم این مفهوم در ادبیات دانشگاهی و سیاسی به سرعت در حال رشد است. تعریف دیگری توسط بانک جهانی و چندین سازمان ملل متحد بکار گرفته شده و حکمرانی را به عنوان روش اعمال قدرت در مدیریت توسعه اقتصادی و اجتماعی کشور تعریف گردیده است. حکمرانی مورد نظر این سازمان‌ها، بر رهبری تاکید دارد و بر این مبنا کشورهایی را دارای حکمرانی خوب می‌داند که توسط رژیم هایی هدایت می‌شوند که رهبران آنها به حاکمیت قانون، پاسخگویی، شفافیت و حق بهره‌گیری از حقوق انسانی و مدنی توجه می‌کنند.

دو واژه «حکم‌رانی» و «حکم‌روایی» برای پژوهشگران و فعالان ایرانی همواره محل بحث و پرسشگری است. اینکه باید این دو واژه را مترادف یکدیگر به‌کار برد یا تفاوت معنایی باهم دارند پرسشی است که باید به آن پاسخ داد. مهم‌ترین ویژگی حکم‌رانی در مقایسه با حکومت کردن در این است که دولت در حکمرانی با بخش خصوصی و جامعه مدنی شریک است.

بر اساس دیدگاه‌های جدید، حکمرانی فرایندی در نظر گرفته می‎‌‌شود که به واسطه آن، مشکلات و معضلات جامعه با تلاش و تکاپوی جمعی و با اتکا به قدرت عمومی و به‌کارگیری آن حل می‌شود و سامان می‎‌‌یابد. هرگاه چنین مفهومی از حکمرانی بر کیفیت و نحوه انجام وظایف آن تأکید کند، مفهوم حکمرانی خوب مطرح می‎‌‌شود.

امری میلر

حکمروایی به عنوان یک مفهوم، از دیدگاه‌ها و در زمینه‌های گوناگونی مورد بحث است. حکمروایی شامل مجموعه‌ای از مکانیسم‌های یکپارچه، فرایندها، نهادها و ارتباطات متقابل است. در درون آن، شهروندان و گروه‌های اجتماعی، ترجیحات، علایق و منافع خود را بیان می‌کنند و برای تفاوت‌ها و اختلافاتشان، به رایزنی، میانجیگری و مذاکره می‌پردازند.

حکمروایی، ترکیبی است از سنت‌ها (قواعد و آداب و رسوم)، نهادها و فرایندهایی که تعیین می‌کنند چگونه قدرت باید اعمال شود. چگونه شهروندان حق مشارکت و اعتراض دارند و چگونه تصمیمات در زمینه مباحث عمومی اتخاذ شود. حکمروایی، مستلزم حکومت، جامعه مدنی است که در تمام سطوح محلی، ملی و بین‌المللی معنا می‌یابد. جامعه مدنی شامل فعالان اجتماعی و اقتصادی، نهادهای جامعه‌محور و گروه‌های ساختارنیافته، رسانه‌ها و غیره است.

حکمرایی و حکومت

هنگامی که واژه حکمروایی را به کار می‌بریم باید به دو نکته توجه داشته باشیم. نخست اینکه حکمرانی، حکومت نیست. حکمرانی به عنوان یک مفهوم، مشخص می‌کند که قدرت در داخل و خارج از اقتدار رسمی و نهادهای حکومت وجود دارد. این بیشتر سه گروه اصلی از بازیگران را شامل می‌شود:

  1. حکومت
  2. بخش خصوصی
  3. جامعه مدنی

حکمروایی، بر فرایند تأکید دارد و مشخص می‌کند که تصمیمات با توجه به روابط پیچیده بین تعدادی از بازیگران با اولویت‌ها و سلایق متفاوت اتخاذ می‌شوند. در واقع برای اداره امور عمومی، دو الگو وجود دارد. الگوی نخست که حکومت نام دارد، مسئولیت تمام امور را بر عهده دارد، حکومت موظف است که تمام خدمات را برای مصرف جامعه مدنی یا شهروندان فراهم کند. الگوی دوم که حکمرانی نام دارد، مسئولیت اداره عمومی، میان سه نهاد حکومت، جامعه مدنی و بخش خصوصی، تقسیم می‌شود.

یک مبنای اساسی برای ویژگی‌های حکمرانی خوب شهری، شاخص‌های هشت گانه‌ای است که توسط برنامه توسعه سازمان ملل و بانک جهانی مطرح شده اند. این شاخص‌ها به ترتیب عبارتند از:

  1. مشارکت (Participation)
  2. حاکمیت قانون (Role Of Law)
  3. شفافیت (Transparency)
  4. مسوولیت پذیری (Responsiveness)
  5. اجماع سازی (Public Cause)
  6. عدالت و انصاف (Equity)
  7. کارایی و اثربخشی (Efficiency)
  8. پاسخگویی (Accountability)

دکتر عباس خداپرست

#حکمرانی #خوب #حکمرانی_خوب #دکتر_عباس_خداپرست #دولت #مدیر #مدیریت #مدیریت_دولتی #حکمروایی #حاکمیت

فرایند حکمرانی شرکتی در عمل

در یک تعریف کاربردی؛ حاکمیت شرکتی مجموعه قوانین، روش‌ها و فرایندهایی است که توسط آن یک شرکت هدایت و کنترل می‌شود. حاکمیت شرکتی اساسا شامل دسترسی سطح بالای مدیران نیست بلکه جهت متعادل‌سازی منافع بسیاری از سهامداران یک شرکت، مدیران ارشد، مشتریان، تأمین کنندگان، سرمایه گذاران، دولت و جامعه اجرا می شود. از آنجا که حاکمیت شرکتی چارچوبی برای دستیابی به اهداف شرکت نیز فراهم می‌کند، عملا همه حوزه‌های مدیریتی را نیز شامل می گردد. از برنامه‌های عملیاتی و کنترل‌های داخلی گرفته تا اندازه‌گیری و بررسی میزان وضوح عملکرد شرکت‌ه در این چارچوب قرار می گیرند.

روش‌های کلیدی حاکمیت شرکتی را می توان به شرح زیر بررسی کرد:

  1. حاکمیت شرکتی ساختار قوانین، روش‌ها و فرایندهایی است که برای هدایت و مدیریت شرکت استفاده می‌شود.
  2. هیئت مدیره یک شرکت نیروی اصلی تأثیرگذار بر حاکمیت شرکتی است.
  3. حاکمیت شرکتی نامناسب می‌تواند قابلیت اطمینان، صداقت و شفافیت شرکت را به خطر اندازد و حتما بر سلامت مالی آن تأثیر خواهد گذاشت.

حاکمیت به طور خاص به مجموعه قوانین، کنترل‌ها، سیاست‌ها و مصوباتی که برای تعیین رفتار شرکت‌ها اعمال می‌شود، اشاره دارد. مشاوران و سهامداران در این امر ذینفعان مهمی هستند که به طور غیر مستقیم بر حاکمیت تأثیر می‌گذارند. اما اینها نمونه‌هایی از خود حاکمیت نیستند. هیئت مدیره در امر حاکمیت محوری است و برای ارزیابی ارزش ویژه سازمان، می‌تواند نقش عمده‌ای داشته باشد.

حاکمیت شرکتی یک سازمان برای سرمایه گذاران مهم است، زیرا این امر جهت و یکپارچگی شرکت را نشان می‌دهد. حاکمیت شرکتی خوب به شرکت‌ها کمک می‌کند تا اعتماد خود را با سرمایه گذاران و جامعه جلب کنند. در نتیجه، حاکمیت شرکتی با ایجاد یک فرصت سرمایه گذاری بلند مدت برای فعالان بازار به ارتقا و دوام مالی کمک می‌کند.

شرکت‌ها می‌توانند ساختارهای مختلفی داشته باشند. اما معمولی‌ترین ساختار شامل سهامداران، هیئت مدیره، مدیران و کارمندان است. ساختار حاکمیت شرکتی توزیع حقوق و مسئولیت‌ها را بین طرف‌های مختلف سازمان تعیین کرده و قوانین و رویه‌های تصمیم‌گیری را تعیین می‌کند. تصمیم‌گیری در مورد توسعه شرکت معمولا به عهده هیئت مدیره است.

به طور کلی، هیئت مدیره مسئول تعیین خط‌مشی‌ها در سازمان و تعیین برنامه‌ها و اهداف (همچنین نظارت بر اجرای آن‌ها) است. مدیرعامل مسئول اجرای این اهداف با هدایت شرکت است. هیئت مدیره همچنین مسئول طراحی ساختار پاداش تیم مدیریتی و نظارت بر عملکرد آن‌ها است.

وظیفه حاکمیت شرکتی این است که سازمان را در ابعاد مهمی هدایت و جهت‌دهی کند. این ابعاد شامل موارد زیر می‌شوند:

  1. مدیریت ریسک سازمانی: به معنای شناسایی خطرهایی است که ممکن است به سازمان آسیب برساند، مثل خطرات مربوط به برنامه‌ریزی‌های استراتژیک، عملکرد روزمره، شهرت سازمان و حتی مسائل مالی و سپس کوشش برای کاهش این خطرها.
  2. برنامه‌ریزی استراتژیک: این فرآیند درباره پیدا کردن و استفاده از فرصت‌های کنونی برای اطمینان از این است که سازمان برای آینده در موقعیت خوبی قرار دارد و مزایای رقابتی پایداری به دست می‌آورد.
  3. حاکمیت شرکتی در حسابداری: وظیفه حکومت شرکتی این است که از ثبت دقیق اطلاعات مالی حمایت کند و گزارش‌هایی که باید به ذینفعان عمومی ارائه شود، مثل صورت‌های مالی، گزارش‌های سالانه و اطلاعات مربوط به پایداری یا مسئولیت‌های اجتماعی شرکت را تایید کند.
  4. مدیریت استعداد: این بخش مربوط به توانایی جذب، حفظ و ارتقاء کارکنان در سازمان است. این موضوع غالبا با عنوان مدیریت سرمایه (منابع) انسانی شناخته می‌شود.
  5. برنامه‌ریزی جانشینی: این بخش تقریبا مشابه مدیریت استعداد است اما با تمرکز بر آماده‌سازی برای آینده، خصوصا در سطوح رهبری. هدف از برنامه‌ریزی جانشینی این است که اطمینان حاصل شود سازمان همیشه رهبران قوی و آماده‌ای برای آینده دارد.

توانایی یک سازمان برای رعایت قوانین و مقررات و همچنین عمل کردن به شکل اخلاقی (یعنی رفتاری که بر اساس اصول اخلاقی است) همه جزئی از وظایف حکومت شرکتی به حساب می‌آیند.

کنترل داخلی و نظام راهبری شرکتی: کنترل داخلی به مجموعه‌ای از مکانیزم‌ها، قوانین و رویه‌هایی اشاره دارد که یک شرکت برای حفظ صداقت اطلاعات مالی و حسابداری، افزایش کارایی عملیاتی و پایبندی به سیاست‌ها و قوانین تعریف می‌کند. هدف از آن، بهبود کارآمدی و اثربخشی فعالیت‌ها، نگهداری دقیق اسناد مالی و مدیریتی و حفاظت از دارایی‌ها است. حاکمیت شرکتی و سیستم‌های کنترل داخلی با هم کار می‌کنند تا یک شرکت را به سمت دستیابی به اهداف داخلی خود هدایت کرده و اطمینان حاصل کنند که اقداماتش با منافع ذینفعان همسو است. مهم‌ترین مزایایی که یک حاکمیت شرکتی خوب می‌تواند برای سازمان داشته باشد عبارتند از:

  1. یک حکومت شرکتی خوب، قوانین و کنترل‌های شفافی ایجاد می‌کند، رهبری سازمان را هدایت کرده و منافع سهامداران، مدیران، مدیریت و کارمندان را هم‌راستا می‌کند.
  2. به ایجاد اعتماد با سرمایه‌گذاران، جامعه و مقامات عمومی کمک می‌کند.
  3. حاکمیت شرکتی می‌تواند دیدگاه روشنی درمورد جهت و درستکاری تجاری یک شرکت به سرمایه‌گذاران و ذینفعان ارائه دهد.
  4. توانایی مالی بلندمدت، فرصت و بازگشت سرمایه را ترویج می‌دهد.
  5. می‌تواند در جذب سرمایه کمک کننده باشد.
  6. حاکمیت شرکتی خوب می‌تواند به افزایش قیمت سهام منجر شود.
  7. می‌تواند احتمال ضرر مالی، هدر رفتن، خطرات و فساد را کاهش دهد.

مراحل اصلی حاکمیت شرکتی اثربخش عبارت است از: نظارت، ایجاد انگیزش، تفویض و فروش سهام توسط سهامداران. این مراحل نقش تعیین کننده ای در اجرای حاکمیت شرکتی دارد و باید بدان اهمیت ویژه ای داشت تا بتوان فرایند حکمرانی شرکتی را به نحو احسن در سازمان ها اجرا نمود.

دکتر عباس خداپرست