تأثیر بریکس بر حکمرانی جهانی
در دهههای اخیر، جهان شاهد تغییرات بنیادینی در ساختارهای قدرت و حکمرانی بینالمللی بوده است. گروه کشورهای بریکس، متشکل از برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی، بهعنوان یکی از بازیگران نوظهور در عرصه جهانی، نقش مهمی در بازتعریف قواعد حکمرانی بینالمللی ایفا میکند. این گروه که در ابتدا به منظور تقویت همکاری اقتصادی میان کشورهای در حال توسعه شکل گرفت، به تدریج به یک جریان ژئوپلیتیکی و نهادی تبدیل شده است که میتواند اثرات گستردهای بر سیستم حکمرانی جهانی داشته باشد.
یکی از مهمترین حوزههایی که بریکس بر آن اثرگذار بوده است، تعادل قدرت اقتصادی جهانی است. کشورهای بریکس با جمعیت و منابع عظیم خود، سهم قابل توجهی از تولید ناخالص داخلی و تجارت جهانی را به خود اختصاص دادهاند. این قدرت اقتصادی به آنها امکان میدهد تا در تصمیمگیریهای بینالمللی، بهویژه در سازمانهایی مانند صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، نفوذ بیشتری پیدا کنند. ایجاد بانک توسعهای بریکس و صندوق ذخیره مشترک، نمونهای از تلاش این کشورها برای ایجاد ساختارهای مالی جایگزین و کاهش وابستگی به نهادهای اقتصادی غربی است. این اقدامات نه تنها توان اقتصادی کشورهای عضو را تقویت کرده، بلکه نوعی حکمرانی چندقطبی را در عرصه مالی و اقتصادی جهانی شکل داده است.
در عرصه سیاسی و دیپلماتیک نیز بریکس نقش مؤثری دارد. کشورهای عضو با هماهنگی در مواضع خود در زمینه مسائل بینالمللی، تلاش میکنند تا یک دیدگاه مشترک در موضوعاتی مانند امنیت، تغییرات اقلیمی و بحرانهای منطقهای ارائه دهند. این رویکرد موجب افزایش وزن سیاسی کشورهای عضو در سازمان ملل متحد و سایر مجامع بینالمللی شده است. علاوه بر این، بریکس با ترویج اصل احترام متقابل و عدم دخالت در امور داخلی دیگر کشورها، مدلی متفاوت از حکمرانی جهانی را ارائه میدهد که برخلاف رویکردهای یکجانبهگرایانه غربی است.
یکی دیگر از اثرات مهم بریکس بر حکمرانی جهانی، تقویت همکاریهای جنوب–جنوب است. این گروه با تمرکز بر توسعه پایدار، فناوری و زیرساختها، تلاش میکند تا کشورهای در حال توسعه را در مسیر استقلال اقتصادی و سیاسی قرار دهد. این اقدام نه تنها به کاهش شکاف توسعهای کمک میکند، بلکه توانایی این کشورها را در شکلدهی به قوانین و استانداردهای جهانی افزایش میدهد. در نتیجه، بریکس نه تنها یک بازیگر اقتصادی، بلکه یک جریان مؤثر در بازتعریف عدالت و مشارکت جهانی است.
با این حال، تأثیر بریکس بر حکمرانی جهانی با چالشهایی نیز همراه است. تفاوتهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی میان اعضا میتواند هماهنگی گروه را محدود کند. علاوه بر این، مقاومت نهادهای بینالمللی سنتی و فشارهای ژئوپلیتیکی از سوی کشورهای قدرتمند غربی، مانع از اجرای کامل برنامهها و اهداف بریکس میشود. با وجود این، روند چندقطبی شدن جهان و افزایش اهمیت کشورهای نوظهور نشان میدهد که تأثیر بریکس بر حکمرانی جهانی همچنان رو به گسترش است.
در جمعبندی، میتوان گفت بریکس با ایجاد جایگزینهای اقتصادی، ارتقای همکاریهای جنوب–جنوب و بازتعریف نقش کشورهای در حال توسعه در تصمیمگیریهای جهانی، توانسته است مدل جدیدی از حکمرانی جهانی ارائه دهد. این مدل، مبتنی بر چندقطبی شدن قدرت، احترام متقابل و همکاری فراگیر است و میتواند چارچوبی پایدار برای نظم جهانی آینده فراهم کند. در دهههای پیش رو، تحلیل تأثیر بریکس بر نهادها و قواعد جهانی یکی از محورهای اصلی مطالعات سیاست بینالملل و حکمرانی خواهد بود.
دکتر عباس خداپرست